(22)

394 76 39
                                    

"Maybe it's better this way,
We'd hurt eachother with the things we want to say.."

***

سعی کردم به آرومی از تخت بلند شم و نگاه دقیق تری به اطرافم بندازم
ممکن بود سرم هر لحظه از درد منفجر بشه
خدای من مگه دیشب چقدر مشروب خوردم؟

همون موقع بود که چیزی حس کردم
احساس میکردم یه لایه علاوه بر پتو روی بدنمه
لایه ای که میتونستم توش راحت حرکت کنم ولی هنوز به بدنم وصل بود
سرمو پایین آوردم و دیدمش
یه هودی مشکی

هودی مشکی؟

چشمام گرد شد
همون موقع صدای چان توی سرم پیچید
'انقدر بهت میاد که حتی دلم نمیخواد ازت پسش بگیرم'
دستمو روی دهنم گذاشتم تا جلوی جیغ زدنمو بگیرم
پس خواب نبودم
اون تصویر و صحنه های رویایی توی سرم خواب نبودن
اون بوسه ها، در آغوش گرفتن ها، لحظه های شادی و جنون
همه واقعی بودن؟

سعی کردم خودمو کنترل کنم و بیش از حد هیجان زده نشم
پتو رو کنار کشیدم و به خودم نگاه کردم
هنوز لباس های دیشب تنم بود
همون لباس کوتاه بافتنی که هودی مشکی چان پوشونده بودش و نمی‌ذاشت خودشو نشون بده
سعی کردم توی خاطراتم دنبال صحنه ی رسیدن به خونه بگردم اما پیدا نکردم
چجوری رسیدم خونه؟
کی منو آورده؟

صب کن ببینم.
فلیکس کجاست؟

دمپایی هامو پوشیدم و قبل از اینکه و از اتاقم بیرون بیام گوشیمو برداشتم
روشنش کردم تا بفهمم اوضاع از چه قراره
از پله ها پایین اومدم و فلیکس رو توی پذیرایی دیدم
توی تاریکی نشسته بود و داشت به یه نقطه زل میزد
به آرومی صداش زدم تا وقتی از افکارش بیرون بیاد نترسه
سرشو سمت من چرخوند و لبخند کمرنگی زد
"خوب خوابیدی؟"

سرمو تکون دادم و لبخند زد
"فلیکس چیزی از دیشب یادت میاد؟میدونی چجوری رسیدیم خونه؟کسی مارو رسونده؟دیشب با ماشین هیونجین به مهمونی رفتیم.برگشتنی هم خودش مارو رسونده؟"

فلیکس سرشو تکون داد و آه کشید
"نمیدونم هانا هیچی یادم نمیاد.اصلا یادم نمیاد دیشب چیکار کردم و با کی بودم ولی از یه چیز مطمئنم."
موهاشو بالا زد و نگاهم کرد
"هیونجین مارو نرسونده"
تعجب کردم و اخم هام توی هم رفت
"تو که گفتی چیزی یادت نمیاد"

فلیکس خندید و سمت یخچال رفت
دوتا قوطی نوشابه برداشت و روی میز گذاشت
"آره درسته چیزی یادم نمیاد ولی فقط یه خاطره ی مبهم توی ذهنم هست و تنها چیزیه که وقتی چشامو می‌بندم یادم میاد"

کنجکاو شدم
به سرعت صندلی چوبی رو از پشت میز بیرون کشیدم و روش نشستم بعد با اشتیاق و چشمای منتظر نگاهش کردم
"اون چیه فلیکس تعریف کن"
فلیکس قوطی های نوشابه رو باز کرد و توی لیوان ریختشون
"بخورش برای سردردت خوبه"

STRAWBERRIES & CIGARETTES | BANG CHANWhere stories live. Discover now