14

986 171 322
                                    

با وجود اینکه دراکو از سر و صدای زیاد و جمع های شلوغ خوشش نمیومد و ترجیح میداد جای ساکت تری رو برای تفریح انتخاب کنه اما اون شب واقعا براش مهم نبود ، شلوغی زیاد و قدم های تندشون باد خنکی که میوزید و هری که با صدای بلند صحبت میکرد تا دراکو بین سر و صدای اونجا بتونه بشنوه ، هیچ حس بدی بهش نمیداد .

دست های هری برعکس بخاری که از دهن هاشون بیرون میومد گرمای لذت بخشی داشت ، از طرفی هری کاملا خوشحال و راضی کنارش راه میرفت فرد همونطور که بهش گفته بود از جلو ازشون فیلم میگرفت اما دراکو هنوز متوجه ش نشده بود سر و صدای تدی و جودی که جلوی دوربین مسخره بازی در میاوردن میومد و باعث خنده ی هری میشد اما دراکو هنوز خیره به هری نگاه میکرد و توجه زیادی به اتفاقات چند قدم جلو تر نمیکرد و این همه چیز رو بهتر میکرد!

دستش رو محکم تر گرفت و لبخند دندون نمایی زد و به سمت دوربین دست تکون داد

_ نظرتون چیه یه واکنشی نشون بدین گایز؟ دراکو بخدا هری فرار نمیکنه به این ور نگاه کن بعدش میتونی تا صبح به این قیافه ی کج و معوجش خیره شی .

با صدای طعنه دار فرد دیگه حواسش کاملا به سمت دوربین گوشی که رو حالت سلفی بود و داشت فیلم میگرفت جلب شد خنده ی کوتاهی کرد تا چهره ی منگش از بین بره و دست تکون داد .

هری ریز میخندید جودی کمی عقب تر رفت و رو به دوربین دست هاش رو بالا برد هری هم پشت سرش رفت و شکلک در اورد ، فرد خنده ی بلندی کرد و دوربین رو کمی کج تر گرفت تا جودی و هری که همیدیگرو میزدن و بهم دیگه میپریدن خوب بیفتن .

صدای خنده ی همشون بلند شد تا اینکه جیغ هری متوقفش کرد " پاندا!!!!" و لحظه ای بعد با سرعت به طرف دیگه ای دوید از اونجا که جمعیت زیاد بود و دراکو نمیخواست هری سر به هوا رو گم کنن دنبالش رفت مدیونین فکر کنین دلیل دیگه ای داشت ها فقط نمیخواست اذیت شن واسه پیدا کردن این کیتن وحشی .

_هری؟ کجا میری؟

هری با ذوق دست هاشو تکون داد " از این بازی ها که باید توپ بزنی بهت عروسک میدن! " وقتی با قیافه ی پوکر دراکو مواجه شد ابرو هاش رو بالا انداخت ، فقط میخواست ببینه جرعت داره مسخرش کنه یا نه .

فرد دستش رو ناگهانی روی شونه ی دراکو گذاشت و گفت " اهم اهم ... بله دیگه از این کارا هم باید بکنی " جودی چشمکی زد و گفت " اصلا معیار اصلیشه " تد هم اضافه شد و گفت " باور کن همه ی پسرا یه بار انجامش دادن چیز سختی نیست فقط تمرکز میخواد "

دراکو با منگی بهشون نگاه کرد " منظورتون چیه؟" مارشال ابرو هاش رو بالا انداخت و با خنده گفت " فکر کنم منظور هری این بود که باید براش عروسکه رو بگیری " هری که با شنیدن جواب های اونا قرمز شده بود دیگه تحمل نکرد و گفت " منظورم اون نبود! خودم برای خودم عروسک پاندا رو میگیرم "

Always [Drarry]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang