رون : احیانا بهتون نگفته بودم تو اون کوپه بمونید ؟ تو قطار کجا غیبتون زد ؟
رون به محض اینکه تونست شروع به حرف زدن کرد و باعث شد هری ارزو کنه کاش سخنرانی مک گونگال دیرتر تموم شده بود ، هرچند تا چند دقیقه قبل داشت خدا خدا میکرد اون زن دست برداره اما حالا واقعا ترجیح میداد به تذکرات سالانه ی هاگوارتز گوش بده تا رون .
جینی ظرف مرغ رو از جلوی رون برداشت و گفت : به تو چه ما کجا میشینیم من هری رو برده بودم با دوستام اشنا کنم فرد و جورجم اومدن .
خیلی راحت و با اعتماد به نفس دروغ گفت ، اوکی این استعدادش واقعا تحسین برانگیز بود به هرحال قرار نبود بگن که با مالفوی توی کوپه بودن که نه ؟
هرماینی نگاهی به لونا که کنار نویل نشسته بود انداخت و گفت : پس این مسئله جدی شده ؟
لونا به سمتش برگشت ، همه میدونستن داره در مورد حرف های مک گونگال صحبت میکنه ، این مسئله احتمالا تو تاریخ هاگوارتز بی سابقه ست .
هری : که اینطور اره؟ پس صلح بین بقیه ی گروه ها .... اینطور که مک گونگال گفت ظاهرا حتی میتونیم تو سالن عمومی بقیه گروه ها هم بریم
رون سرش رو به نشونه ی موافقت تکون داد و گفت : یه جوری میخواستن به جنگ بین گروه ها خاتمه بده هرچند بعید میدونم اسلایترینی ها اینطور فکر کنن .
هرماینی مخالفت کرد رو به روی هری کنار رون نشسته بود ، مدال سرپرست دانش اموزانش روی ردا ش برق میزد هری بین جینی و فرد نشسته بود تمام مدت سخنرانی مک گونگال نگاهش رو به ردای فرد دوخته بود و تو ذهنش تصور میکرد دامبلدور اونجا ایستاده و با صدای ارومش سخنرانی میکنه و از صلح بین گروه ها حرف میزنه .
سعی کرد افکارشو عقب بزنه و به هرماینی گوش بدههرماینی : اینطور هاهم نیست نگاه کن همین الانش چند تا از سال سومی های اسلایترین روی میز ما نشستن .
و به سمت دیگه ی میز اشاره کرد که چند سال سومی اسلایترینی و گریفیندوری با هم میخندیدن .
_شاید یکم طول بکشه که همه با اوضاع جدید کنار بیان اما خیلی ها هم مثل اینکه منتظر بودن فقط یکی بهشون بگه میتونید کنار هم بشیندید نگاه کن میز اونطورف یه اکیپ کامل بچه های ریونکلاو روی میز هافلپاف نشستن .
فرد در ادامه ی حرف های هرماینی گفت هری متونست حدس بزنه دامبلدور چقدر دلش میخواسته امروز رو ببینه هرچند مطمعن نبود این اتش بس میتونه همیشگی باشه یا نه .
رون : به هرحال اتش بس خوبه ولی فکر نمیکنید یکم نظم بهم خورده ؟ منظورم اینه نگاه کن بچه ها اصلا مرتب نیستن .
رون اظهار نظر کرد و با چشم غره ی جینی مواجه شد هری ریز خنده ای کرد ، اتحاد ایده ی خوبی به نظر میرسید ، و خب هری مطمعن بود حدقل خودشون دارن براش تلاش میکنن .

YOU ARE READING
Always [Drarry]
Fanfictionهری یه نقاشی پاره پاره شده بود، و دریکو کسی که این شاهکار رو میپرستید.