16

914 171 51
                                    


ادیت نشده +


دراکو خمیازه ای کشید و گفت " بسه دیگه ... خوابم گرفت "

فرد که با چشم های قرمز به صفحه ی تلویزیون خیره بود بالاخره به بقیه نگاه کرد جینی دست استیو رو فشار میداد و حتی جورج هم با ترس کوچکی به صفحه ی تلویزیون زل زده بود .

_دراکو واقعا میتونی تو این شرایط بخوابی؟

فرد با بهت پرسید دراکو در حالی که دوباره خمیازه میکشید شونه هاش رو بالا انداخت " ساعت یکه شبه ... هری که الانشم کاملا خوابه "

فرد نگاهی به هری که سرش روی پای دراکو بود و غرق خواب به نظر میرسید کرد کاملا مشخص بود مدت زیادیه خوابیده جینی بدون اینکه سرش رو از جلوی تلویزیون کنار ببره گفت " این بچه رو بردار ببر برای روحیه ش خوب نیست ... خودتم برو کنارش "

دراکو سری تکون داد که جینی دوباره جیغ کشید و این بار بلند تر از دفعه های قبل بود فرد که کوسن سبز رنگی رو روی پاهاش گذاشته بود محکم تر گرفتش ، چراغ های خونه خاموش بود و صفحه ی تلویزیون نور روی صورت بچه ها مینداخت بخاطر نور ها و جیغ اخر جینی ...هری غلطی زد و خرخر کرد .

فرد با وجود اینکه کاملا تحت تاثیر فیلم قرار گرفته بود گفت " نذار بیدار شه ... جای حساسشه میترسه " بالافاصله بعد اینکه جمله ش تموم شد عروسکی از پشت شخصیت اصلی بیرون اومد و همه ، از جمله جینی ، دراکو ، فرد جورج و شخصیت بدبخت تو فیلم جیغ زدن البته استیو چون به اندازه ی مو های سرش فیلم ترسناک دیده بود و فیلم های احضار رو از حفظ بود واکنش زیادی نشون نداد اما ... ظاهرا جیغ های متعدد اون جادوگرای دیوونه هری رو بیدار کرده بود .

_چه خبره ... کی مرده؟

البته کاش هیچ وقت بیدار نمیشد چون بالافاصله بعد اینکه سرش رو بلند کرد و به طرف تلویزیون _بقیه_ برگشت چهره ی ترسناک انابل و یه روح دیگه رو دید و خب ... جیغ نزد خوشبختانه .

در حالی که بقیه منتظر واکنشی مثل داد و فریادش بودن دراکو کنترل رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد .

_حرکت به جایی بود ... هری چیزی نیست ... فقط داشتیم انابل میدیدیم اروم باش

اما قیافه هری ترسیده تر از این حرفا بود و بالافاصله بعدش ...زد زیر گریه .

_خدای من!

فرد از جاش بلند شد اما دراکو که بهش نزدیک تر بود بدون اینکه چیزی بگه بغلش کرد و تلاش کرد تا ارومش کنه " هیش ... هری خودت پیشنهاد دادی انابل ببینیم ... چیزی نبود که تو بد تر از ایناشم دیدی ... از چهره ی دمنتورا که بد تر نبود!

در حالی که همه امیدوار بودن گریه ی هری بند بیاد استیو با قیافه ی کلافه خیره بهشون نگاه کرد " هعی ... بهتون که گفتم باید من پیش از تو ببینیم " جمله ی هرچند سادش باعث خنده ی کوچیکی روی لب های فرد شد و بعد از اون هری هم اروم هق هق کرد " من ... نمیدونم چی شد " دراکو در حالی که محکم تر بغلش کرده بود گفت" هیش چیزی نیست ... اروم باش"


Always [Drarry]Where stories live. Discover now