باد سردی شاخه های درختان رو تکون میداد، ابر های خاکستری جلوی نور ماه رو گرفته بودن و نسیمی که بین موهای دریکو میپیچید و موهاش رو تکون میداد باعث شده بود لرز ریزی به تنش بیفته.
اما اون پسر بی توجه به باد سرد فقط با پیراهن سفیدش و کراوات سبز که نشونه ی گروه اسلایترین بود، کنار درخت ها ایستاده بود. اخمی ریز بین ابرو هاش بود و به پایین خیره شده بود.
ساعت سه نصفه شب بود چشم های پسر مقداری قرمز بود اما اصلا خوابالود به نظر نمیرسید، مرتب گوشیش رو چک میکرد و کلافه نگاهش رو به شاخه های ریز زیر پاهاش میداد.
همونطور که زمان میگذشت، پسر بلوند عصبی تر میشد، حالا ابر ها از جلوی ماه کنار رفته بودن و بازتاب زیبای شیء نقره ای رنگ روی دریاچه افتاده بود، دریکو میتونست بگه اون منظره زیباست اگه انقدر درگیر فکر های دیوونه کننده نبود.
بالاخره بعد زمانی که انگار سال ها طول کشیده بود، گلوله ای از موهای قرمز بهم ریخته رو دید که به سمتش میاد.
جینی در حالی که ربدوشامبر سفید با حیوون های سبز رنگ پوشیده بود و خمیازه میکشید به سمتش اومد، چشم هاش داد میزد تازه از خواب بیدار شده همینطور موهاش بالای سرش جمع شده بود و کاملا بهم ریخته بود خودش حس میکرد شبیه آنا تو فروزن شده ولی دریکو فرزون ندیده بود پس نمیتونست همچین نظری بده.
قبل از اینکه چیزی بگه دوباره خمیازه کشید و بعد با لحن خسته ای گفت " چی میخوای نصفه شبی؟ از سر شب که نذاشتی بخوابم الانم ساعت سه و نیم کشوندیم کنار جنگل ممنوع " دریکو بی توجه به لحن ازرده ی جینی عصبی گفت " هری هنوز برنگشته؟"
جینی چشم هاشو چرخوند، اون پسر احمق یا همچین چیزی بود؟ با کنایه گفت " اره اومد ولی کاندوم نداشتیم فرستادمش کاندوم بخره یچ وقتچچچ حامله نشم" دریکو ابرو هاش رو بالا انداخت و گیج نگاهش کرد، بعد از ثانیه ای که متوجه شد حرف بی سر و ته جینی یه چیزی تو مایه های شوخی و کنایه بوده با اخم بهش خیره شد " درست بگو ببینم نیومده؟"
جینی با کلافگی و آزردگی آهی کشید و گفت " نه دریکو مثل هر سی بار قبل که پرسیدی، تکس دادی اونم نه فقط مسیج هم تو واتسپ هم تو اینستا مرد تو حتی تو اکانت پینترست منم پیام دادی و پرسیدی هری اومده یا نه و زنگم زدی و ویس میل هم گذاشتی نه دریکو نیومده سه بار رفتم خابگاه پسرارو چک کردم صدای خروپف روی مخ پاتر نمیاد"
دریکو با اخم گفت " من سی بار پرسیدم و تو فقط سه بار رفتی چک کردی؟" جینی چشم هاشو چرخوند و جواب داد " هروقت بیاد بهم پیام میده چون بهش گفتم بالافاصله بیاد و همه ی قرارش رو برام تعریف کنه"
دریکو با درموندگی شروع به قدم زدن کرد از یک طرف به طرف دیگه میرفت و کلافه دست هاشو تو موهاش میکشید.
ESTÁS LEYENDO
Always [Drarry]
Fanficهری یه نقاشی پاره پاره شده بود، و دریکو کسی که این شاهکار رو میپرستید.