کمد لباس هری کاملا بهم ریخته بود، تمام تیشرت ها و جین هاش روی تخت ولو بود و این دیگه داشت رو اعصاب رون میرفت.
همینطوریش هری تمام مدت بهش بیتوجهی میکرد و حضورش رو نادیده میگرفت و رون اونقدر بچه نبود که بخواد قهر یا دعوا کنه اگه فقط میدونست هری برای چی ناراحته.
با اینحال کنجکاوی داشت مغزش رو متلاشی میکرد دو ساعتی بود که هری مدام لباس هاشو عوض میکرد و شبیه دختر بچه های چهارده ساله ای شده بود که دارن میرن سر اولین قرار.
رون کنجکاو بود هری داره میره سر قرار یا همچین چیزی؟ به نظر نمیومد تو چند ماه قبل چیزی بین اون و جینی تغییر کرده باشه و جینی حتی گاهی شب ها پیش هری میموند.
رون برخلاف چیزی که نشون میداد از رابطه ی هری و جینی خوشحال بود به نظرش اونا برای هم مناسب بودن، دلش میخواست چیزی بپرسه یا حرفی بزنه شاید هری اروم تر بشه اما به دلایلی که خودشم نمیدونست چین ساکت موند.
با اینحال مشخصا هری عصبی بود تو نیم ساعت قبل ده بار لباسش رو عوض کرده بود و حالا با چهره ی درموندش به کمد اشفته و لباس های رو تختش نگاه میکرد " هیچ لباسی ندارم تو لباسا افتضاحم" با خودش زمزمه کرد حالا حتی بیشتر شبیه دخترا شده بود.
رون یه جورایی درکش میکرد تابستون خودش هم اندازه ی هری برای قرارش با هرماینی عصبی بود ولی برخلاف رون که واقعاا لباس ماگلی مناسب قرار نداشت هری نزدیک سه تا چمدون پر لباس با خودش اورده بود! و طبق گفته ی جینی این حتی نصف کمدش هم نبود.
در واقع جینی چندین بار هری رو سرزنش کرد بخاطر اینکه فقط لباس های تابستونی و چند تا پلیور با خودش اورده و تقریبا هیچ لباس گرمی تو چمدونش نذاشته هری هم فقط گفته بود بعدا برمیگرده و لباس هاشو میاره.
با این وجود رون میفهمید که طبیعیه برای قرارش استرس داشته باشه دلش میخواست به عنوان بهترین دوست رفیقش یه چیزی مثل "هی پسر همینجوری هم عالی ای" یا "لازم نیست نگران باشی فوق العاده به نظر میرسی" بگه اما بیتوجهی هری باعث میشد ساکت بمونه.
در واقع این خیلی بیرحمانه بود که هری رون رو از زندگیش حذف کرده بود! و اون دقیقا میدونست که این حقیقته اما نمیخواست مثل بچه ها رفتار کنه پس چیزی نمیگفت.
مسئله این بود که تو چند ماه قبل هرحرفی که گفته یه جورایی مثل دخالت کردن تو زندگی هری به نظر رسیده از پیشنهاد برگشتن به مدرسه گرفته تا تاکو های مکزیکی همه باعث شده بود هری بهش گارد بگیره و اون نمیدوست چرا.
اینا میتونست باعث شده رون حس بدی بگیره یا حتی فکر های غلط به ذهنش بیاد که چرا رفیق چند ساله ش اینجوری رفتار میکنه خودش میدونست همشون بعد از جنگ عوض شدن و این در مورد هری از همه بدتر بوده.

VOCÊ ESTÁ LENDO
Always [Drarry]
Fanficهری یه نقاشی پاره پاره شده بود، و دریکو کسی که این شاهکار رو میپرستید.