chapter 28;✧☾

130 33 4
                                    

خبر بازداشت شدن کریس با تشکر از خبرنگار های جلوی ایستگاه پلیس به سرعت همه جا پیچیده بود. بوم جین به سرعت به طرف اتاقی که قرار بود از کریس بازپرسی بشه حرکت کرد ، نباید اینطوری می شد ، کسی که امتیاز گرفتن کریس رو باید می گرفت خودش بود و هنوز آماده نبود که بتونه کریس رو دستگیر کنه. باید یه کاری می کرد ، هر چیزی.
به سمت بازپرس حرکت کرد: قربان... قرار شد که کاری به کارش نداشته باشید تا بتونم مدارک بیشتر جمع کنم.
بازپرس به سمتش چرخید: این بار نمی شد ، می تونی تا وقتی که بازداشت هست کارتو انجام بدی.
-آخه قربان...
بازپرس در حالی که در اتاق رو باز می کرد گفت: چیه؟ انتظار داری بخاطر حمل و نقل مواد مخدر بازداشتش نکنیم؟ اونم وقتی که گزارشش رو دادن؟
بوم جین با سکوت داخل رفتن بازپرس رو نگاه کرد. اخم کرد ، باید یه راه حلی برای آزاد کردن کریس پیدا می کرد حالا که با حرف حل نمی شد ، هر چه زود تر بهتر.
بازپرس جلوی کریس نشست: بگو ببینم چرا مواد مخدر توی انبارت داشتی؟
کریس ابرویی بالا انداخت: من حتی نمی دونستم برای چی آوردنم اینجا.
-بیرون از اینجا قلدری می کنی حالا که جلوی منی مظلوم شدی؟
کریس حالا ابرو هاش از تعجب بالا بودن: ببخشید؟ من؟ اون وقت به چه دلیل؟ اینجا و اونجا چه فرقی داره که باید رفتارم رو تغییر بدم؟
-خیلی حرف میزنی.
کریس یکم روی میز خم شد: مگه منو اینجا نیاوردین که حرف بزنم؟ پس چی شد؟
مرد رو به روش فقط نگاهش کرد که کریس ادامه داد: در هر صورت هم مهم نیست چون اهمیتی نمیدم اگه دوست دارین زندانیم کنین یا هر کار دیگه ای بکنین من حرفی ندارم که بزنم.
-اگه فقط در حضور وکیلت می خوای صحبت بکنی بگو کیه ، زنگ میزنیم تا بیاد.
-نیازی ندارم.
بازپرس بلند شد: پس وقتی زندانیت کردیم گلایه نکن.
کریس خونسرد به رفتن بازپرس نگاه کرد و بعد فکر کرد ، پس برای همین رنجون قراردادش رو فسخ کرده بود. می تونست راحت آزاد بشه ، برای همین هم بود که چانیول رو فرستاده بود دنبال برادر ناتنیش چون توی یه چشم به هم زدن میونگده آزادش می کرد ولی کریس نمی خواست به اون گزینه تا جای ممکن تکیه و فکر کنه. باید دنبال راه دیگه ای می گشت.

وقتی جیهون با عجله و استرس خبر بازداشت شدن کریس وو رو بهش داد انقدر شوکه و عصبانی بود که حتی نمی تونست واکنشی نشون بده ، جیهون با نگرانی بهش نگاه می کرد. قرار نبود این طوری بشه هنوز وقتش نبود که به پلیس گزارش بده پس کی؟ پس کی گزارش کرده بود؟ هنوز داشت فکر می کرد که در با شدت باز شد و هیکل بزرگ شیو یینگ توی اتاق ظاهر شد که نگهبان ها سعی می کردن از وارد شدنش به اتاق جلوگیری کنن. رنجون سری برای نگهبان ها تکون داد تا شیو یینگ رو ول کنن و از اتاق بیرون برن.
شیو یینگ با سرخوشی اومد و روی صندلی جلوی میز رنجون نشست و پاهاش رو روی میز دراز کرد. رنجون با انزجار نگاه کرد تا اینکه شیو یینگ با خنده گفت: خبرا رو شنیدی مگه نه؟
رنجون حرفی نزد تا اینکه شیو یینگ ادامه داد: میدونم که مواد خریده بودی تا بندازیش تو هچل اما خب... من زودتر فهمیدم و امتیاز این مرحله رو برای خودم کردم.
رنجون با شوک به شیو یینگ نگاه کرد: تو چه غلطی کردی؟
-کار خاصی نکردم فقط کاری که تو می خواستی بکنی رو من انجام دادم ، فرق خاصی به حال کریس نداشت بجز اینکه الان می تونم این وضعیت اسفناک و ریخت و قیافه ی داغونت رو ببینم.
رنجون به سرعت دستش رو به سمت کشویی که اسلحه اش رو نگه میداشت برد اما جیهون متوقفش کرد و سرش رو نشونه ی منفی تکون داد.
شیو یینگ دوباره خندید و بلند شد و از اتاق بیرون رفت. رنجون با عصبانیت به جیهون نگاه کرد و داد زد: چرا جلومو گرفتی؟ همینجا باید مغزش رو متلاشی می کردم تا می فهمید که وقتی بهش گفتم نیاد و مانعم نشه کاملا جدی بودم!
جیهون هم متقابلاً صداش رو بالا برد: الان که همه ی چشم ها روی ما زوم شدن؟ الان که دنبال کسی ان که گزارش داده؟ الان نه رنجون! الان نه! باید بزاری یکم اوضاع آروم بشه و بعد هر کاری که دلت میخواد بکن ، باشه؟
رنجون هنوز از عصبانیت تند تند نفس می کشید ، نمی تونست بزاره دیر بشه. همین امشب باید یه کاری می کرد برای شیو یینگ ، نمی تونست تحمل کنه که بازم شیو یینگ بیاد جلوش و با غروری که نداشت خودش رو بالاتر جلوه بده. نمی تونست!
,;✧☾;,
چانیول جلوی در مدرسه ای که شوکون توی بود ایستاده بود ، تا الان باید تعطیل می شدن. شوکون با دوستاش از در مدرسه خارج شد ، شباهت قابل توجهی به کریس داشت اما انقدری نبود که کاملا شبیه باشن. عادی بود ، کاملا عادی. با فاصله ای مناسب ازش شروع به حرکت کرد ، نمی خواست مثل یه پدوفیل به نظر برسه که دنبال سوژه هاشه. یه پسر مودب با دوستای مودب و بدون دردسر ، چانیول ناخودآگاه یاد کریس نوجوون و دبیرستانی افتاد میشه گفت شباهت کمی داشتن. شوکون تقریبا پر سر و صدا بود اما یه هاله ی ادب و تواضع انگار دورش داشت اما کریس اکثرا ساکت بود اما اصلا تواضع نداشت ، بیشتر یه احترام و ابهت بود.
شوکون از دوستاش جدا شد و سوار ماشینی شد که براش توقف کرده بود و تا چانیول کامل به خودش بیاد ماشین و شوکون محو شده بودن. چانیول آهی کشید ، نباید حواسش پرت می شد ، برگشت سمت هتلی که رزرو کرده بود و پیامی از طرف دی‌او گرفت: رئیس بازداشت شده.
یک پیام ، سه کلمه و یک دنیا استرس ، بلافاصله به دی‌او زنگ زد و بعد از چند تا بوق برداشت.
-کریس چش شده؟
-رئیس رو امروز صبح بازداشت کردن علتشم اینه که توی انباری که به رنجون داده بود مواد پیدا شده و گزارش دادن به پلیس اما چون رنجون قراردادش رو فسخ کرده بود کاری به اون نداشتن.
چانیول نفس عمیقی کشید: لازمه که برگردم؟
دی‌او مکث کرد: نه نیازی نیست فکر نکنم برگردی هم چیز زیادی حل بشه چون خود رئیس نخواسته که وکیل بگیره و گفته که حتی حرف هم نمیخواد بزنه... نمی دونم چه نقشه ای داره اما هر چی که هست فعلا خوب به نظر نمی رسه.
چانیول دوباره آهی کشید: باشه... لطفاً هر چی که شد سریع بهم خبر بده.
-باشه.
و بعد تماس قطع شد.

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now