chapter 3;✧☾

391 72 2
                                    

,;✧☾;,

کریس توی سالن بزرگ خونه ایستاده بود و به میز صبحانه که کم کم چیده می شد با اخم نگاه میکرد خدمتکار جدید که داشت بشقاب هارو میزاشت صدا کرد:سوآه همین حالا میری و نگهبانی به اسم مین یانگسو رو پیدا میکنی بهش میگی هر چه سریع تر با اون دوتا زندانیای تو زیرزمین میاد اینجا...زود باش

دختر سریع سرش رو تکون داد و بیرون رفت کریس چرخید و پسر تازه وارد رو دید که به سمتی می رفت:شیو لوهان درسته؟

پسر برگشت: بله رئیس؟!

-برو و اوه سهون رو همین الان صدا بزن بیاد

لوهان چشمی گفت و ناپدید شد کم کم بقیه کنار کریس جمع شدن بکهیون آروم از کای پرسید:چی شده؟دیر رسیدم؟

کای با نگاهی ب کت چرمیش و هودی سفیدی ک زیرش پوشیده بود گفت:پسر...باید یه شب بیام اتاقت تا ببینم با پیژامه کت چرم میپوشی یا نه...

بکهیون و چانیول که این حرف کای رو شنیده بود چشم غره رفتن که کای ادامه داد:خب باشه بابا...نه راستش منم نمیدونم چی شده چند وقته اینجا ایستاده و انگار منتظره...

سهون از پشت کریس وارد شد و احترام گذاشت:رئیس؟چیزی اتفاق افتاده؟

همون لحظه یکی از نگهبان ها که دی او به سرعت شناختش همراه با چهار نفر دیگه وارد شد مین یانگسو آشفته بود و به نگهبان های دیگه ای که کیم سوهو و چن رو نگه داشته بودن می گفت که سریع تر بیان دی او این استرس رو خوب می شناخت.

کریس پاشو روی شونه ی سوهو که روی دو زانو نشسته بود گذاشت با صدای بلندی گفت:اوه سهون تو یه پسر خاله داری درسته؟

سوهو به محض شنیدن اسم اوه سهون مضطرب شد و هی تکون میخورد کریس پاشو کوبید به شونه اش و گفت:کمتر وول بخور کیم سوهو و بیشتر گوش بده و هر وقت ازت سوال شد عین آدم جواب بده.

چشم هاشون با پارچه ای بسته شده بود و سهون آب دهنش رو به سرعت قورت می داد که باعث میشد سیب گلوش خیلی زیاد تکون بخوره کریس اشاره ای به دی او کرد که دی او پوشه ای رو به دستش داد کریس درجا پوشه رو جلوی پای سهون پرت کرد:به اسم بی پولی اومدی اما از کجا معلوم که برای پسر خالت جاسوسی نمی کردی؟

کریس مطمئن بود که سهون چندین سال از سوهو خبر نداشته و فقط برای ایجاد ترس و استرس اینا رو به سهون گفت.

سهون پوشه رو برداشت و با استرس بازش کرد خوند بعد چند لحظه گفت:اما رئیس اینجا نوشته مین یانگسو...

کریس یهو بلند گفت «آفرین» که باعث شد بکهیون مطمئن بشه کریس امروز اعصاب نداره و یه چیز کوچیک باعث میشه کریس روانی شه

کریس بلندتر گفت:چقد این اسم آشناست!

بعد به سمت یانگسو برگشت:واو شناختمش!مین یانگسو تو پنج ساله اینجا کار میکنی چطور جرئت میکنی توی کارای محرمانه سرک بکشی و بعد اطلاعاتو به بقیه بفروشی؟

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now