chapter 12;✧☾

370 51 4
                                    

,;✧☾;,
دی‌او نامه هایی که از عمارت فرستاده شده بودن رو نگاه می کرد میدونست که اکثرا خدمتکار ها یا نگهبانا برای خانواده هاشون نامه می فرستن و اصولا چیز خاصی پیدا نمیشه اما بالاخره احتیاط شرط عقل بود ، هر کسی ممکن بود کار اشتباهی بکنه.
زمان زیادی گرفت تا بتونه همه رو تموم کنه هر چند که اخرین نامه خیلی عجیب بود ، فرستنده اش عمارت کریس وو بود و شخص خاصی نوشته نشده بود و گیرنده اش هم کارخونه متروکه چسب حومه سئول بود؟
پاکت نامه رو باز کرد تا ببینه دقیقا چه کوفتی توش نوشته شده بود به شدت حالت عصبی گرفته بود ونمیدونست از استرسه یا عصبانیت
وقتی نامه باز شد هیچی نبود ، صفحه ای سفید بود که که حتی خط هم نداشت و این حتی از نوشته ها هم ترسناک تر بود. نمی دونست قضیه چیه ولی خوشحال بود قبل از اینکه پست بشه از توی اداره پست پیداش کرده بود ولی کدوم آدم احمقی همچین کاری کرده؟ ممکن بود قضیه یه چیز دیگه باشه؟ دی‌او هیچی نمیدونست ولی خوشحال بود که پیشگیری کرده بود ، حداقلش اینه که میتونه عاملش رو پیدا کنه.
دی‌او نامه رو برداشت و از یوسانگ تشکر کرد ، میتونست بعدا خوب روی این قضیه فکر کنه.

به شخصی که فهمیده بود اسمش دی‌او عه نگاه کرد ، تائو از قبل گفته بود که وقتی وارد دم و دستگاه کریس وو میشه دیگه نمی تونه آفتابی بشه اما باید حواسش به این آدم باشه ، چطور میدونست که این یارو همیشه میاد اداره پست و نامه ها رو چک میکنه؟ شانس آورده بود که نامه رو توی یه پاکت دیگه گذاشته بود و فرستاده بود وگرنه جیهون زنده اش نمی گذاشت اگه میفهمید بلایی سر تائو اومده ، هرچی نباشه سوگلی رنجونه.
نمی دونست نامه بعدی تائو کی ممکنه باشه اما این یعنی مجبور بود هر روز همه ی نامه هایی که از اونجا میاد رو چک کنه؟ واقعا به چه دلیل کوفتی ای داشت توی اداره پست کار می کرد؟

لوهان با نگاه بدی که خودش متوجه اش بود به سوهو نگاه می کرد که کنار سهون نشسته بود احساس می کرد پدریه که داره خواستگار دخترش رو ارزیابی می کنه ، برخورد های لوهان و سهون درسته که زیاد بودن اما هیچ کدوم طولانی نبودن و هنوز با وجود تلاش ها بسیار لوهان دوست نبودن چه برسه به این که به سوهو بر بخوره یا بشناستش پس احساسش بی خود و غیر منطقی بود ولی کی اهمیت میده وقتی که نمیتونه جلوش رو بگیره؟ سهون نقطه اشتراکشون بود که هیچ اهمیتی هم به هیچ کدومشون نمی داد ، سوهو به دلایل نامشخصی معذب به نظر می رسید و سعی می کرد به لوهان و کارایی که سهون میکنه توجه نکنه و در اخر لوهان که از بیرون مثل طلبکار ها به سوهو نگاه می کرد ولی از درون هیچ احساس خاصی نداشت و فقط داشت به صورت جدی فکر می کرد که الان چه کوفتی داره توی این اتاق رخ میده و انقدر جو خرابه.
در اتاق زده شد و بالاخره یه چیزی برای توجه کردن ، یکی از خدمتکار ها در رو باز کرد و به سوهو نگاه کرد:شما سوهویی درسته؟رئیس صداتون زده ، ازتون میخوان برید اتاق کارشون.
سوهو مثل فنر بلند شد که باعث شد لوهان و سهون متعجب بشن و بهش نگاه کنن.

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now