chapter 5;✧☾

354 65 1
                                    

,;✧☾;,

همه می دونستن که چانیول و بکهیون حداکثر باید تا الان بر میگشتن یا زنگ می زدن اما هنوز ساعت یک بعد از ظهر هم نشده بود که شماره ی ناشناسی به تلفن دوم شیومین که مخصوص کار های عمومیشه زنگ زد. شیومین در حالی که دی‌او رو صدا می کرد که تماس رو ضبط کنه جواب داد

بلافاصله صدایی گفت:جناب کیم مینسوک؟

شیومین از اینکه شخص اسم واقعیش رو صدا زده اخم کرد جواب داد:خودم هستم بفرمایید

-از اداره ی پلیس محلی بوسان زنگ می زنم دو تا از دوستانتون به جرم خرید و فروش مواد مخدر دستگیر شده ان و اصرار داشتن که به شما زنگ بزنیم تا در جریان باشید.

چشم های شیومین و دی‌او نمی تونست از این گشاد تر باشه شیومین جواب داد:ببخشید کدوم دوستانم؟من دوست های زیادی دارم...

-بیون بکهیون و پارک چانیول

بعد از شنیدن این دو اسم دی‌او و شیومین به حد دیگه ای از گشادی چشم رسیدن. کای با پوشه ای توی دستش نگاهشون کرد و بعد بی توجه بهشون به سمت اتاق کریس رفت شیومین اشاره کرد که اون دوتا هم برن.

هر سه جلوی کریس که سرش پایین بود و داشت یه چیزی می نوشت ایستاده بودن. کریس کای رو صدا کرد و دستش رو برای گرفتن چیزی بالا آورد ، کای پوشه رو داد دستش و دوباره برگشت سر جاش کریس در حالی که پوشه رو باز می کرد گفت:چی شده؟

شیومین گفت:رئیس پلیس زنگ زد به تلفن عمومیم و گفتن که...بکهیون و چانیول رو به جرم خرید و فروش مواد مخدر گرفتن...

کریس سرشو آورد بالا:خوبه به چانیول گفتم حواسش به بکهیون پرت نشه و عین آدم کارشونو انجام بدن و برگردن دقیقا کجا حرفمو ناواضح زده بودم که الان این کوفتو بهم میگی؟

-نمی دونم رئیس... چیکار کنیم؟

-شیومین تو باید اینجا بمونی توی جلسه بعد بهم کمک کنی ، دی او تو با کای برو بوسان ببین چه خبره چه گندی بالا آوردن به نفعتونه که زودتر برگردین و خودتون هم یه گند بالا نیارید.

کای موقع شنیدن این جمله تقریبا حس می کرد از کهکشان راه شیری خارج شده و داره توی کائنات چرخ میزنه و دی او دلشوره گرفت اگه یه کاری می کرد که کای می فهمید چی؟ اون فقط می تونست جلوی بقیه خودش رو نگه داره ، نمی تونست پنج دقیقه هم تنها با کای باشه چون از دستپاچگی یه کار ضایعی می کرد و حالا قرار بود تنها برن تا بوسان! درسته که بوسان با سئول با هواپیما حداکثر چهل دقیقه طول می کشه ولی هر ثانیه اش...

-دی‌او می فهمی دارم چی میگم؟یا گوشات رو از دست دادی؟

دی‌او به دنیای واقعی برگشت:ببخشید رئیس

کریس آه افسوس باری کشید:مهم نیست... فقط برید بوسان همین الان و اون دوتا احمق رو هم بیارید.

Mixed With Blood ;✧☾Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt