chapter 9;✧☾

400 58 2
                                    

,;✧☾;,

-آرنجهاتو خم نکن ، بِکِشِشون ، صافشون کن ، اره همینه... شلیک کن!

بکهیون بعد چند ثانیه چشم هاشو باز کرد و به نتیجه نگاه کرد هنوز حتی نمی تونست به یه جایی از اون دایره بزنه چه برسه به وسطش ، آهی از حاصل کشید و خم شد و دست راستش رو ماساژ داد.

چانیول گفت: بعد شلیک دست تو صاف نگه دار و خم نکنشون ، تصور کن آتلی از فولاد بهش بستن. موقع شلیک ذهنت رو خالی کن ، حتی سعی نکن تمرکز کنی ، خالی کردن ذهن خودش تمرکزه.

بکهیون اعتراض کرد: برای تو که اون همه عضله داری و صد ساله شلیک می کنی کار آسونیه ، من نه سیکس پک دارم نه عضله و اینم اولین بارمه ، تازه وزنش خیلی برای دستم سنگینه... بعد شلیک و حین شلیک خوب نمیتونم نگهش دارم... یهو دیدی یه گلوله خورده وسط شکمت...

چانیول خودش رفت سمت بکهیون و دستش رو تنظیم کرد:همه ی اونایی که الان خیلی حرفه ای شلیک می کنن یه روزی مثل خودت داغون بودن ، در واقع همه این طوری هستن تو هم باید مثل بقیه تلاش کنی و زودتر درستش کنی که بتونی زودتر هم شلیک کردن رو کامل یاد بگیری.

و بعد لبخندی زد. بکهیون نفس عمیقی کشید و داشت خودش رو برای شلیک بعدی آماده می کرد که دید لوهان با عجله از در عمارت بیرون میاد و به سمت مخالف اونا با سرعت قدم بر میداره اما نتونست بیشتر از اون نگاه کنه چون چانیول معترض بود که چرا شلیک نمی کنه و تمرکز نداره و البته لوهان هم از محدوده ی دیدش خارج شده بود.

لوهان از توی پنجره ی آشپزخونه یکی از نگهبان های داخلی رو دید که داره با لگد تائو رو کتک میزنه و چیزی هم با صدای بلند بهش میگه ، با سرعت بیرون رفت و خودش رو به اونا رسوند.

نگهبان به تائو لگد می زد و بلند می گفت:جوابمو بده... کری؟ یا داری مسخرم می کنی؟ بهت گفتم جوابمو بده!! هوی کر!!

لوهان آروم و متعجب گفت: قضیه چیه؟ چی شده که داری میزنیش؟ این بدبخت که حتی حرفم نمیزنه...

نگهبان برگشت سمت لوهان:اوه ، لوهان... خب دقیقا مشکل همینه که حرف نمیزنه ، اینجا وقتی کسی سوالی می پرسه جوابی هم می خواد. اما این آشغال جوابمو نمیده.

یه بار دیگه هم بهش لگد زد و بعد با پاش تکونش داد:بهت گفتم جوابمو بده عجیب غریب لال!!

لوهان جلوشو گرفت و گفت:باشه باشه...حالا مگه چی ازش پرسیدی؟

-بهش گفتم که چرا انقدر عجیب و بد داشت به اسلحه هامون نگاه می کرد. یه جوری بود که انگار میتونه با همون چشما ما رو بکشه!! اما اون فقط گفت هیچی بعد سعی می کرد فرار کنه داخل...

لوهان تعجب کرد بعد به تائو کمک کرد که بلند بشه ، اخه تائو که به زور حرف میزنه و چیزی میخوره چرا باید بخواد نگهبانا رو بکشه؟ اون حتی نمیدونه چطور اسلحه رو دستش بگیره ، اصلا تائو به همچین جایی نمیخوره.

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now