chapter 18;✧☾

414 49 45
                                    

!!!!!!!میشه گفت اسمات آلارم(؟!)
•••••••••

چن جلوی اتاق شیومین ایستاده بود و منتظر بود که پیداش بشه ، احساس می کرد با اینکه تا الان تا اینجا اومده و در مورد تصمیمش قطعیه مطمئنا موقع حرف زدن لال می شد. با دیدن شیومین گیج شد اما اینکه شیومین در کل متوجه وجودش نشده بود گیج کننده و استرس زا بود برای همین با تردید گفت:شی..شیومین؟

شیومین با ابروهای بالای و متعجب به سمت چن برگشت و تکرار کرد:شیومین؟

چن سریع اصلاح کرد:منظور این بود که قربان!؟

شیومین همچنان متعجب بود اما منتظر ایستاد تا چن بهش نزدیک بشه و حرف بزنه: میخواستم ازت…یعنی ازتون...آم… تشکر کنم…

و بعد نفس عمیقی کشید.

شیومین از درون به بالاترین حد تعجبش رسیده بود اما از بیرون حالت باحال و خونسردش رو حفظ کرده بود:برای؟

چن دستی به گردنش کشید و گفت:بخاطر اینکه به رئیس وو در مورد تصادف ماشین نگفتید.

شیومین کمی فکر کرد و گفت:و از کجا میدونی که نگفتم؟

-شاید بخاطر اینکه هنوزم زنده ام و نفس میکشم؟؟

-ببین ، من اینکارو بخاطر تو نکردم اینو بکن تو مغزت اول از همه ، بعد هم اینکه من حتی یادم نبود که همچین اتفاقی افتاده و اگه هم یادم بود نمیخواستم یه مشکل دیگه در کنار این همه….

شیومین وسط حرف هاش متوقف شد و بعد از چند لحظه مکث گفت:فراموشش کن ، خواهش میکنم در هر صورت کاری هم نکردم.

و بعد وارد اتاقش شد و در رو ، به روی چن بست.

چن هم متعجب بود هم عصبانی ، نفسش رو با صدا بیرون داد و چند تا مشت اروم به دیوار زد ، از اول هم نباید همچین تصمیمی می گرفت.

سوهو مثل همیشه توی کتابخونه بود و معلم سرخونه اش داشت براش توضیح میداد مسائل رو و البته تمرکز‌ هم داشت تا اینکه کریس وو در بزنه و وارد بشه و با لبخند بگه:ظهر بخیر آقای گوان.

و معلمش هم متقابلا لبخند بزنه و بگه:ظهر بخیر آقای وو.

کریس صندلی کنار سوهو رو انتخاب کرد و نشست و با همون لبخند در حالی که کاملا سوهو رو نادیده گرفت بود از آقای گوان پرسید:خب؟ وضعیت سوهو چطوره؟

-میشه گفت برای کسی که بعد یه مدت طولانی به مبحث برگشته خوبه ولی جای بهتر شدن داره و مسلما تلاش بیشتری رو هم میخواد ولی در کل من راضیم.

و بالاخره صورت کریس به سمت سوهو برگشت ، ضربه ی آرومی به میز زد و گفت:خیلی خوبه ، خوشحال میشم کوچیک ترین تغییری رو بهم اطلاع بدین.

و قبل از اینکه بلند بشه و از اتاق خارج بشه با لحنی که دیگه سرخوشی چند لحظه قبل رو نداشت به سوهو گفت:امشب توی اتاق خوابم بعد شام منتظر باش.

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now