chapter 20;✧☾

243 47 13
                                    

با وارد شدن کای به اتاق و نشستنش کریس نفس عمیقی کشید:باید پیداش کنیم. برادر ناتیمو ، باید پیداش کنیم.

کای و چانیول با تعجب به همدیگه نگاه کردن که کای گفت:برای چی الان یادش افتادی؟

-نمیدونم ، اما ممکنه بهش نیاز داشته باشیم. پلیسا فهمیدن که من پسر میونگده ام و احتمال میدم که نیاز بشه ازش استفاده کرد.

کای بعد چند لحظه فکر کردن گفت: باید صبر کنیم ، از اونجایی که پای پدرت بیشتر گیره و اونم بخاطر سیاستمدار بودنش اعتبار و شهرتش براش خیلی مهمه احتمال زیاد یه حرکتی در مورد اون دکتره انجام بده ، در هر صورت امکانش هست که تو رو هم دستگیر کنن و امکامش زیاد هم هست چون توی این مدت منتظر یه چیزی بودن که باهاش پایین بکشوننت.

کای نفس عمیقی کشید و ادامه داد:کریس اگه وضعیت خیلی خیط شد خواهش می کنم به پیشنهاد لی گوش بده و جون و آزادیتو در اولویت قرار بده.

چانیول با چشم هایی که می شد نگرانی و البته تایید حرف های کای رو توش خوند همراه کای به کریس نگاه کرد تا شاید تلاش کای جواب بده اما کریس اخم غلیظی کرد: لزومی نمی بینم که شماها برام تصمیم بگیرید ، فقط به بکهیون بگید که دنبالش بگرده ، لازم نیست کس دیگه ای جز ما در مورد اینکه چرا دنبالشیم بدونه ، نه حتی بکهیون ، فهمیدنش میتونه مساوی با پایانمون باشه ، حالام لطفا برید بیرون.

کای و چانیول بیرون از اتاق کریس نگاهی به هم کردن ، چانیول ضربه آرومی به شونه کای زد و گفت:من به بکهیون میگم ، اگه حالت خوب نیست برو خونه استراحت کن.

کای سرش رو تکون داد:نه حالم خوبه.

چانیول چند لحظه برای اطمینان به چشم های کای نگاه کرد و بعد تنهاش گذاشت.

در بدترین شرایط کریس ممکن بود دستگیر شه و زندانی کننش ، بعد رنجون می تونست راحت تر همه چیزو صاحب بشه. در واقع این حقیقت که همشون مثل زنجیر به کریس وصل بودن و اگه کریس نبود اونا هم نبودن باعث ترسش بود ، اگه قرار بود کریس دستگیر شه ترجیح می داد اونم دستگیر شه.

دی‌او ، کای رو دید که کنار در ایستاده و حرکتی نمیکنه.

صداش زد:کای؟

و وقتی جوابی ندید دوباره صداش زد و دفعه سوم با صدای بلند تری گفت:کیم کای؟!

کای شوکه به سمت دی‌او چرخید و گفت:عح صدام میزدی؟ ببخشید داشتم فکر می کردم.

-اتفاقی افتاده؟

کای لبخندی زد:نه هیچی نشده.

دی‌او شکاک نگاه کرد:مطمئنی؟ میدونی که اگه چیزی اذیتت میکنه میتونی بهم بگی.

کای لبخندشو عمیق تر کرد و رفت.

چانیول در زد و وارد اتاق بکهیون شد ، بکهیون از سمت مانیتور به سمت چانیول چرخید ، چانیول کنارش ایستاد و به چیزایی که توی مانیتور بود نگاه می کرد ، نگاه بکهیون هنوز روی چانیول بود:چیزی شده؟

Mixed With Blood ;✧☾حيث تعيش القصص. اكتشف الآن