با وارد شدن کای به اتاق و نشستنش کریس نفس عمیقی کشید:باید پیداش کنیم. برادر ناتیمو ، باید پیداش کنیم.
کای و چانیول با تعجب به همدیگه نگاه کردن که کای گفت:برای چی الان یادش افتادی؟
-نمیدونم ، اما ممکنه بهش نیاز داشته باشیم. پلیسا فهمیدن که من پسر میونگده ام و احتمال میدم که نیاز بشه ازش استفاده کرد.
کای بعد چند لحظه فکر کردن گفت: باید صبر کنیم ، از اونجایی که پای پدرت بیشتر گیره و اونم بخاطر سیاستمدار بودنش اعتبار و شهرتش براش خیلی مهمه احتمال زیاد یه حرکتی در مورد اون دکتره انجام بده ، در هر صورت امکانش هست که تو رو هم دستگیر کنن و امکامش زیاد هم هست چون توی این مدت منتظر یه چیزی بودن که باهاش پایین بکشوننت.
کای نفس عمیقی کشید و ادامه داد:کریس اگه وضعیت خیلی خیط شد خواهش می کنم به پیشنهاد لی گوش بده و جون و آزادیتو در اولویت قرار بده.
چانیول با چشم هایی که می شد نگرانی و البته تایید حرف های کای رو توش خوند همراه کای به کریس نگاه کرد تا شاید تلاش کای جواب بده اما کریس اخم غلیظی کرد: لزومی نمی بینم که شماها برام تصمیم بگیرید ، فقط به بکهیون بگید که دنبالش بگرده ، لازم نیست کس دیگه ای جز ما در مورد اینکه چرا دنبالشیم بدونه ، نه حتی بکهیون ، فهمیدنش میتونه مساوی با پایانمون باشه ، حالام لطفا برید بیرون.
کای و چانیول بیرون از اتاق کریس نگاهی به هم کردن ، چانیول ضربه آرومی به شونه کای زد و گفت:من به بکهیون میگم ، اگه حالت خوب نیست برو خونه استراحت کن.
کای سرش رو تکون داد:نه حالم خوبه.
چانیول چند لحظه برای اطمینان به چشم های کای نگاه کرد و بعد تنهاش گذاشت.
در بدترین شرایط کریس ممکن بود دستگیر شه و زندانی کننش ، بعد رنجون می تونست راحت تر همه چیزو صاحب بشه. در واقع این حقیقت که همشون مثل زنجیر به کریس وصل بودن و اگه کریس نبود اونا هم نبودن باعث ترسش بود ، اگه قرار بود کریس دستگیر شه ترجیح می داد اونم دستگیر شه.
دیاو ، کای رو دید که کنار در ایستاده و حرکتی نمیکنه.
صداش زد:کای؟
و وقتی جوابی ندید دوباره صداش زد و دفعه سوم با صدای بلند تری گفت:کیم کای؟!
کای شوکه به سمت دیاو چرخید و گفت:عح صدام میزدی؟ ببخشید داشتم فکر می کردم.
-اتفاقی افتاده؟
کای لبخندی زد:نه هیچی نشده.
دیاو شکاک نگاه کرد:مطمئنی؟ میدونی که اگه چیزی اذیتت میکنه میتونی بهم بگی.
کای لبخندشو عمیق تر کرد و رفت.
چانیول در زد و وارد اتاق بکهیون شد ، بکهیون از سمت مانیتور به سمت چانیول چرخید ، چانیول کنارش ایستاد و به چیزایی که توی مانیتور بود نگاه می کرد ، نگاه بکهیون هنوز روی چانیول بود:چیزی شده؟
أنت تقرأ
Mixed With Blood ;✧☾
غموض / إثارةزندگی هایی که از قربانی کردن زندگی های دیگر به وجود آمده اند. زندگی هایی که با مرگ در هم تنیده شده اند. عشق های که نباید وجود داشته باشند. عشق هایی که در خون و غبار و آلودگی خیانت مخلوط شده اند. و عمارتی ساخته شده از قبرها و سرنوشت ۱۲ عروسک که به دس...