chapter 8;✧☾

368 55 3
                                    

,;✧☾;,
به محض خروج کریس از ماشین موجی از خبرنگار روی سر خودش و دی‌او ریخت. همه اشون سوال هایی در رابطه با مهمونی ای که اعلام کرده بود میخواد بگیره می پرسیدن که توی صدای فلش دوربین ها و صداهای بقیه گم می شد. کریس تنها کاری که کرد این بود که لبخندی زد و بعد وارد برج شد ، خوبه که بادیگارد ها همه جا هستن. همه ی عمارت صبح زود از این مسئله خبردار شده بودن ، حدود پنج ماهی از آخرین مهمونی کریس می گذشت و همه از این خبر جدید به جنب و جوش افتادن ، خدمتکار ها و آشپز ها هر لحظه در حال نوشتن منو های جدید برای غذا هایی که قراره سرو بشه بودن تا کریس یک کدوم و شاید هم دو تا رو انتخاب بکنه.

نگهبان ها و محافظ ها تمریناتشون رو شروع کرده بودن تا برای روز موعود کاملا آماده باشن ، بکهیون و دو سه نفر دیگه مسئول بالا بردن سطح امنیتی شدن تا مبادا پلیس درمورد اطلاعات کسایی که قراره دعوت بشن چیزی بفهمه.

دی او مسئول شد تا به همه ی دوستان ، آشناها ، متحدان و دشمنای کریس اطلاع بده که دعوت هستن پس شامل رنجون هم می شد.

و کریس ، کریس تمام مدت همراه با چانیول فکر می کرد تا به چه روش رنجون رو کنجکاو و تحت تاثیر قرار بده ، رشته ی تحصیلی سوهو کارآمد بود و می تونست کمک بزرگی به شیومین باشه اما از کجا معلوم که سوهو به رنجون ربط داره؟

سوهو می تونه با هر کدوم از اطرافیان کریس در ارتباط باشه و کریس نفهمیده باشه ، از طرفی اعلام کردن و دادن سمت بزرگی مثل معاون حسابدار شخصی کریس وو به یه کسی مثل سوهو ریسک بزرگی رو همراه داشت ، چرا که اگه سوهو با هر کسی بجز رنجون توی اون مهمونی در ارتباط باشه کریس فاتحه ی خودش رو باید بخونه ، چون تنها دشمنی که عادت نداره اطلاعات خودش رو به بقیه ی دشمن ها بگه خود رنجونه ، رنجون مرگ و شکست کریس رو می خواد اما تنها به دست خودش ، بر خلاف بقیه که تمام تلاششون رو می کنن تا فقط کریس رو شکست بدن و به دست چه کسی هم مهم نیست ، این یکی از دلایلیه که رنجون هم خیلی ضعیفه و هم خیلی قدرتمند!

وقتی خبر دزدی از محموله ی محرمانه ی کریس وو همه جا پیچید همه فکر می کردن کار رنجون باشه ، در واقع کار شخص رنجون اما وقتی همه حقیقت رو بفهمن انقدر متعجب می شن که تعجبشون به ترس تبدیل میشه.

کی فکرش رو می کنه کسی که از وویی فان دزدی کرده به یکی از مقامهای بالای شرکت برسه؟ دقیقا مثل چیزی که به ذهن میاد هیچکس!

,;✧☾;,

همه ی کسایی که دعوت بودن یک به یک می رسیدن ، همراه با پسراشون ، دختراشون و همسرهاشون یا هر کسی که به عنوان خانواده اشون شناخته می شد. عمارت پر از آدم هایی بود که به ظاهر متحد کریس شناخته می شدن اما همه اشون توی اون سر های کثیفشون حداقل یک بار در مورد خیانت به کریس فکر کرده بودن.

Mixed With Blood ;✧☾Where stories live. Discover now