🗝بادیگارد~ پارت چهل و یک

1.7K 365 154
                                    

با اضطراب از پنجره ماشین به بیرون نگاه کردم، چانیول با راننده درمورد چیزایی حرف میزد که متوجه نشدم، از ماشین پیاده شدم اما به شدت درمورد حرفایی که سوهو قرار بود به چانیول بزنه نگران بودم.
به دفتر کارش رسیدیم که با باز شدن در سوهو و لی رو وسط دفتر دیدیم.

"بعدا میبینمت فرشته‌ی من"
سوهو به لی گفت و اون سریع از دفتر خارج شد و از کنارمون گذشت و باعث شد لبخندی رو لبهام شکل بگیره... جایی ایستاده بودیم که سوهو کل روز با اون قرار میزاشت.

"شما دوتا، بیاین تو و بشینین! چیزی میخواین براتون بگم بیاد...قهوه یا چای؟"
با لبخند عریضی که به پهنای صورتش بود گفت و باعث شد دوباره نگرانیم برگرده، تاحالا ندیده بودم اینطور لبخند بزنه.

"یکم چای میخوام لطفا"
با صدای آرومی گفتم و رو صندلی روبروی میزش نشستم. سوهو تماس کوتاهیی با سیوون گرفت و ازش نوشیدنی خواست.

"خیلی خب اول میخوام ازتون بپرسم بعد از همه این اتفاقا حالا چه احساسی دارین؟"

به صندلیش تکیه داد و بهمون نگاه کرد. زیر چشمی به چان نگاهی انداختم و شروع به صحبت کردم:
"اگه بخوام صادق باشم از وقتی برگشتیم نگرانم، نتونستم یه شب رو راحت بخوابم... فقط دیشب بود که تونستم چشم رو هم بزارم و اونم بخاطر اینکه بود که چان پیشم بود. حس میکنم همیشه یه نفر زیر نظرم داره و نمیتونم یه دقیقه هم آرامش داشته باشم و..." نتونستم حرفم رو ادامه بدم و با شکسته شدن صدام سرم رو پایین انداختم تا چشمهام رو نبینن.

"بک ادامه بده" سوهو گفت و دست چانیول رو احساس کردم که برای آروم کردنم رو بازوم کشیده میشد.

"خیلی برای چن ترسیدم...نکنه دیگه صداش برنگرده؟ نکنه این پایان CBX باشه؟...نکنه هیچوقت از شر این ترس خلاص بشم..." بغض گلوم بزرگتر شده بود، چان دستهاش رو دورم حلقه کرد.

"کاش قبلا بهم میگفتی که این حسارو داری سوییت هارت" چان به آرومی نزدیکتر شد و زمزمه کرد و باعث شد صورتم رو بیشتر تو یقه ام فرو کنم.

"تو همین دیشب برگشتی، وقتی نبود که بهت بگم"
سرم رو بلند کردم و تو چشمهاش زل زدم، شکسته شدن قلبش رو احساس کردم.

"من خیلی متاسفم بک، هیچوقت نمیخواستم بهت آسیب بزنم... شده تا آخر عمرم هم برات جبرانش میکنم" روم خم شد و به نرمی به لبهام بوسه زد اما من با به یاد آوردن اینکه درست تو دفتر سوهو و جلوی چشماش هستیم سریع عقب کشیدم.

"ببخشید رئیس"
با نگاه شرمنده بهش خیره شدم اما اون از جاش بلند شد تا کنارم بشینه.

"همه چی بهتر میشه، بهت قول میدم"
بغلم کرد و باعث شد اشکام بیشتر از قبل سرازیر بشه.

"چن رو به کلینیک مخصوصی فرستادیم تا تو حرف زدنش کمک کنن، قراره روش کار بشه ممکنه زمان ببره اما بالاخره جواب میده، و تو...نگران نباش جات الان امنه. چانیول بخاطر همین ازت خواستم بیای اینجا، پیشنهاد من سرجاشه...ازت میخوام کمپانیت از آرتیستام محافظت کنه و هر سیستم امنیتی که لازمه اجرا کنی. حالا اگه آماده بودی وبعد از خوندن عهدنامه قبول کردی امضاش کن"

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now