🔑بادیگارد~ پارت پانزده

2.6K 573 81
                                    


"داری خودتو برای دهیون آماده میکنی؟" صدای بم و عمیقی رو شنید
و بعد تو آینه بادیگاردشو دید که از پشت ظاهر شد!!!

"چا..چانیول تو اینجا چیکار میکنی؟" بکهیون از آینه به چان نگاه کردو وانمود کرد همچنان موهاشو درست میکنه اما قلبش داشت از جاش درمیومد.

"اوه واقعا متاسفم! من جلوی لاس زنی بین تو و دهیونو گرفتم؟" چانیول با نیشخند از بکهیون سرخ شده پرسید.

"اره درواقع" بکهیون لبخند زوری زد برگشت اما از درون داشت میلرزید. لباسشو مرتب کرد و برای آخرین بار خودشو تو آینه چک کرد.
چانیول نزدیکتر رفت و از پشت به بک چسبید‌، دستشو دور کمرش برد و حلقه کرد...و لباشو به گردنش رسوند.

"عااااوو سوییت هارت میدونی...اونطوری که من بهت لذت میدم اون نمیتونه اینکارو بکنه" چانیول به آرومی زمزمه کرد و باعث شد پسر کوچکتر با اضطراب بیشتر به بادیگاردش بچسبه! چانیول دستشو حرکت داد و پایین تر رفت و وقتی به عضوش رسید اونجارو فشار داد.
بک ناله ی خفه ای کرد.

"البته اگه این چیزیه که میخوای من مشکلی ندارم" چانیول قدمی به عقب برداشت که باعث شد بکهیون تقریبا بیوفته...

"اوه واینکه بک دفعه ی بعدی اگه خواستی با اعضای تیم من تو خوابگاه بمونی، انجامش بده! ما بیرون منتظرت میمونیم"
چانیول به بکهیونی که الان شدیدا عصبانی بود چشمکی زد و برگشتو سرویسو ترک کرد.

"عااااااااآاا اون واقعا آزاردهندس چطور میتونه اینطور سکسی منو مسخره کنه؟؟؟اون حروم زاده!!!"
بکهیون تلاش کرد عضوش رو که سخت شده بود پنهان کنه.

"اون فکر میکنه چه کوفتیه که به من میگه چیکار کنم!؟ لعنت بهش وقتی تو مود بادیگاردش فرو میره!"
بکهیون به اطراف نگاهی انداخت و تصمیم گرفت که بادیگاردشو عصبانی کنه...

روی سینک رفت و ایستاد و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت...یبار دیگه سرشو برگردوند و به در نگاه کرد وقتی مطمئن شد کسی داخل نمیاد پرید و یه پاشو از پنجره بیرون برد، از لبه کمک گرفت و کامل بیرون پرید یعنی دقیقا راه پشتی سینما...

با خوشحالی نیشخندی زد.

"چرا اینقدر دیر کردی؟" صدای عمیق و بمی سوپرایزش کرد و باعث شد از ترس تو جاش بپره!

چانیول درحالیکه به دیوار تکیه داده بود و یه پاش رو به دیوار گرفته بود به بکهیون شوک زده خندید.

"لعنت بهت چانیول ترسوندیم!" بکهیون تلاش کرد نفس بکشه.

"چطور فهمیدی میخوام از پنجره بیرون بپرم؟" بک خودشو مرتب کرد و سمت پسر بلندتر راه افتاد.

"خب تو اینکارم با بادیگارد سابقت انجام داده بودی، چون اون بهت گفته بود چیکار کنی!چیکار نه"

The Bodyguard (‌کامل شده)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ