🔑بادیگارد ~ پارت چهارده

2.8K 594 70
                                    

"سلام دهی بیاتو، تمین کجاست؟" کای از دوستش که وارد اتاق میشد پرسید.

"بزودی میرسه" دهیون قبل نشستن رو مبل نگاهی به اطراف انداخت.

"نوشیدنی میخوای؟ چیز دیگه ای لازم نداری؟" کای سمت آشپزخونه رفت...دهیون یکی از پاهاشو رو اون یکی انداخت :
"هی کای میخوای باهم یه فیلم...اوه! سلام این کیه؟"

بکهیون با لبخندی سمت نشیمن قدم برداشت درحالیکه به بادیگارد جدید نگاه میکرد.

"سلام من دهیونم!" پسر بلندتر ایستاد تا با بکهیون دست بده.

"خوشبختم، تو جدیدی؟" بک لبخندی که گونه هاشو برجسته تر میکرد زد.

"اون جزو سازمانمونه که کسی نمیدونه بک اون برای ما کار میکنه!مخفی" کای سمتشون برگشت تا دوباره درمورد نوشیدنی از دهیون سوال بپرسه.

"خب پس تو هم با ما به تعطیلات میای؟" بک نشست و به دهیون که روبروش بود نگاه عمیقی انداخت و تلاش کرد تا لبشو گاز نگیره.

"نه نه...من تا وقتی که چانیول و سهون برگردن اینجا میمونم" دهیون تو دورترین قسمت مبل نشست درحالیکه بک به نگاه خیرش ادامه میداد...

"جدی یه نوشیدنی میخوای یا نه؟" کای چشماشو چرخوند و به آشپزخونه برگشت.

"من یه هات چاکلت میخوام اگه پیشنهاد میکنی کای!" بکهیون بعد از رفتن کای داد زد.

"دوتا بیار" دهیون هم داد زد و برگشت به بک خیره شد.

"شرط میبندم نمیتونی صبر کنی تا برین مسافرت!" دهیون بازوشو عقب برد و به مبل تکیه داد و بک کاملا چرخید تا روبروش باشه.

"اره خیلی خوبه که چند روزی میتونیم استراحت کنیم!" بک متقابلا لبخندی زد و دراون هنگام کای با سه فنجان و یه مارشملو کوچیک تو سینی پیششون برگشت.

"همین الان برمیگردم" بک از روی مبل بلند شد و به اتاقش رفت تا گوشیشو برداره... ایده ای به ذهنش رسیده بود. اسکرین گوشی رو باز کرد.

عاااو دهیون واقعا خوبه! واسه برگشتن نیازی نیست عجله کنین... اوقات خوشی رو باهم میگذرونیم!

'ها ها بزار ببینیم الان میخواد چی بگه! '
گوشیشو بست و سریعا سمت اتاق نشیمن برگشت...

"خب دهیون، صبر کن! میتونم دهی صدات کنم؟" بکهیون نزدیک پسر بلند تر نشست و پاهاشو بلند کرد و روی صندلی گذاشت.

"ا-اوه البته...اره" دهیون با نگرانی نگاهی به کای انداخت وقتی که بک با اون تاپ بدون دکمه شدش بیشتر لم داد.

"تو سینگلی؟؟ یا شخص خاصی تو زندگیت هست؟" با خارج شدن این سوال از دهن بکهیون ،هات چاکلت کای تو گلوش پرید!

"نه من سینگلم...این شغل فرصت پارتنر داشتنو واسم نمیده!" دهیون با صورت سرخ از خجالت از نوشیدنیش نوشید.

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now