🗝بادیگارد~ پارت چهل و سه

1.1K 303 29
                                    


"باید برم سوییت هارت متاسفم"
پیشونی صافش رو بوسیدم، خندید و خودش رو بیشتر تو بغلم جمع کرد.

"فکر کنم این اولین باره که داریم آروم و بدون هیچ دیواری باهمدیگه عشقبازی میکنیم"
خنده نخودی کرد و من موهاش رو نوازش کردم.

" اره شاید، ولی کم اینقدر با دیواره سربه سرم بزار...بهت که گفتم چرا دوسش دارم! دیوار باعث میشه کاملا روت کنترل داشته باشم مخصوصا وقتی زانوهات میلرزه" پوزخندی زدم و بعد خواستم از رو تخت پاشم اما محکمتر بغلم کرد.

"میلرزم چون تورو میبینم، خصوصا وقتی ورزش میکنی"

قبل از اینکه ولم کنه چشمک تو دل برویی زد. بلند شدم و چرخیدم تا دوباره ببینمش، به کمرش لم داده بود و یک دستش رو برام باز گذاشته بود درحالیکه لب و لوچه اش آویزون بود.

طاقت نیوردم دولا شدم و دوباره دستام رو بین موهای نرمش کشیدم.

"متاسفم باید برم، یکم استراحت کنه و قبل از اینکه بفهمی سریع برمیگردم باشه؟ سهون بیرونه هرچی نیاز داشتی میتونی بهش بگی"
خم شدم و نرم بوسیدمش.

لبخند شیرینی زد:"عاشقتم"
گفت و منم به خنده وادار کرد:" منم عاشقتم سوییت هارت"

ازش جدا شدم سریع یه دوش گرفتم و لباسام رو پوشیدم، بیصدا از دراتاق بیرون میرفتم که یکهو چن جلوم ظاهر شد و باعث از ترس بپرم.

"حالش خوبه؟" اسکرین گوشیش رو بهم نشون داد.

"خوبه، فقط خستس و الان خوابیده، باید برم بیرون و کای رو ببینم... زیاد طولش نمیدم" چرخیدم تا برم اما با برخورد پام به ساک بکهیون کم مونده بود زمین بخورم.

"لعنت بهش کی اینو اینجا گذاشته؟" نالیدم و از دسته چمدون گرفتم تا اون رو به اتاق بکهیون ببرم که بیدارش کردم.

"ببخشید عزیزم، وسط راه بود که بهش خوردم"

سمت کمد بردم که چهره رنگ پریده بکهیون رو دیدم.

" سوییت هارت حالت خوبه؟"
به چمدون خیره موند که باعث شد بیشتر نگران بشم. واقعا داشتم مضطرب میشدم، یه چیزی تو ساک بود که بکهیون نمیخواست ببینمش و چیزی بهم نمیگفت! این مدل نگاه هارو بخاطر کارم میشناختم.
تصمیم گرفتم فعلا و مخصوصا الان چیزی ازش نپرسم، قبل از بیرون رفتن از اتاق سمتش خم شدم و بوسیدمش.

گوشیم تو جیبم داشت خودکشی میکرد و رو اعصابم بود با بازکردنش صدای نگران کای تو گوشم پیچید:

رئیس باید همین الان همدیگرو ببینیم.

- باشه، کجا؟

- شاید یه جایی که قبلا CBX رو نبردیم!

- بیا پارکینگ نزدیک خیابان پنجم موتورسواری

گوشی رو قطع کردم و با عجله از خوابگاه زدم بیرون، تو ماشین پریدم و بعد از بستن کمربند سریع راه افتادم. پامو رو گاز فشردم بدون اینکه اهمیتی به پلیسا بدم! یعنی کای چی پیدا کرده بود؟
عصبی رو فرمون ماشین ضربه میزدم! کی میتونه همچین عکسایی از بک رو پست کنه؟

The Bodyguard (‌کامل شده)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ