*یک سال بعد*
"سلام به همگی ممنون که امشب به کنسرت اومدین، واو چه جمعیتی!" بکهیون رو به جمعیت لبخندی زد، چن و مینسوک هم کنارش ایستاده بودن.
"ما خیلی خوشحالیم که دوباره برای فن هامون رو استیج اومدیم! شماها زمان سختی رو داشتین...ماهم همینطور! و ما میخوایم ازتون تشکر کنیم" بکهیون لبخند زد و مینسوک ادامه داد.
"سلام به همتون امشب قراره چیکار کنین؟"
رو به جمعیت داد زد و متقابلا جیغ طرفدارا بلند شد... مینسوک احساس میکرد دوباره به خونه اش برگشته، جایی که بهش تعلق داره."سلام" اینبار چن صحبت رو شروع کرد و طرفدارها با تمام قدرت جیغ زدن.
"شما همتون میدونین که چه اتفاقایی برامون افتاد...و ما خیلی خوشحالیم که همیشه بهمون عشق دادین و ساپورتمون کردین! معمولا اول کنسرت همچین حرفایی نمیزنیم، اما فقط میخواستم بهتون بگم که من الان کاملا حالم خوبه و برای امشب آماده ام...و همینطور که مینسوک و بکهیونم گفتن میخوایم ازتون تشکر کنیم! تمام نامه های خوبتون به دستمون رسیده و زمانی که بهش احتیاج داشتیم برامون قوت قلب میداد...حالا ما قوی تر از قبل برگشتیم...آماده ایم که سقف اینجارو بفرستیم رو هوا"
چن با اتمام حرفاش اشکاش رو پاک کرد و جمعیت براش دست زدن."هی فکر کنم وقتشه خبرایی رو به فن هامون بدیم!" بکهیون نگاهی به بقیه انداخت و گفت و طرفدارا با حرفش گیج شدن.
"چی فکر میکنی؟ بکهیون به گوشه ای از استیج خیره شد و رو به کسی که تو دید نبود، گفت.
"بهشون بگو"
مینسوک جواب داد و چن و بکهیون با حرفش مثل طرفدارها به هیجان افتادن."صبر کن باید ازش بپرسم" بکهیون با خنده گفت و چشمش رو از گوشه استیج برنداشت.
"خیلی خب آماده این که خبرارو بشنوین؟" و فن ها بله بلندی رو داد زدن.
"اوه بیخیال نمیشنوم! اماده این یا نه؟"
با بلندتر شدن صدای فن ها بکهیون بالاخره اماده شد تا خبرارو بگه."اوکی خب شایعه ها درسته و من دارم با یه نفر قرار میزارم...خیلی متاسفم...اما میخوام اونو بهتون معرفی کنم" بکهیون سمت گوشه استیج رفت و دست اون شخص رو گرفت و وسط استیج کشوند که جیغ و داد جمعیت بالا رفت.
"همگی این چانیول، همسرمه!"
چانیول دستشو رو براشون تکون داد و فن ها خوشحال از اتفاقی که جلوشون میوفتاد تا توان اخر جیغ میزدن و بالا پایین میپریدن."یه خبر دیگه هم هست که تصمیم گرفتیم باهاتون به اشتراک بزاریم...اگه به اسکرین نگاه کنین میفهمین!"
همه به اسکرین رو استیج نگاه کردند که عکسی از چانیول و بکهیون همراه با دختر کوچولوشون رو نشون میداد. فن ها نمیتونستن قیافه بچه رو ببینن چون پشتش به دوربین بود و دست مامی و ددیشو گرفته بود و با کمک اونها توی لباس صورتی رنگ تلاش میکرد راه بره.
YOU ARE READING
The Bodyguard (کامل شده)
Fanfictionفن فیکشن "بادیگارد" 🍷•• Name: The Bodyguard 🍷•• Couple: Chanbaek (Main), Kaisoo, Hunhan, Sulay & Xiuchen 🍷•• Genre: Romance, Dram, Action, Nc+21 🍷•• Writer: Cclay 🍷•• Translator: Sezuall #Completed خلاصه داستان: بیون بکهیون، عضو گروه محبوب CB...