🔑بادیگارد ~پارت شش و هفت

3.8K 651 46
                                    


چانیول سعی میکرد که دستشو از دست بک بیرون بکشه اما اون محکم گرفته بودتش...

بک با گاز گرفتن لباش داشت سربه سرش میزاشت...به لبهای چان نگاه میکرد خیلی میخواست که اونا رو ببوسه، پس تصمیم گرفت شانسشو امتحان کنه!
رو پاشنه پا بلند شد و لبهاشو به لبهای چانیول چسبوند...

چانیول وقتی به خودش اومد که داشت نرمی لبهای بک رو حس میکرد و جواب بوسشو میداد، اما ناگهانی بازوی بک رو گرفت و اون رو به عقب هل داد.

"من نمیتونم انجامش بدم، متاسفم!" چانیول سریع گفت و برگشت تا از حموم خارج بشه...و بک رو که خجالت زده با یک حوله وسط حموم ایستاده بود ترک کرد.

"اوه پس اون بادیگارد محکم و پرابهت کجا رفت؟!از یه بوسه کوچیک ترسید؟" بک پشت سرش داد زد و منتظر عکس العمل چانیول موند!

چانیول ایستاد،نفس عمیقی کشید، چرخید و به آرومی سمت بک حرکت کرد...

با رسیدن بهش از جلوی حوله بک که به کمرش بسته بود گرفت و با زور اونو جلوکشید و به خودش چسبوند...
بک سرجاش خشک شده بود...
دست دیگه چانیول گونشو گرفت و بوسه ای با حرص و شهوت شروع کرد...

زانوهای بکهیون سست شده بود و هرآن ممکن بود بیوفته!

وقتی چانیول کنار کشید گفت:"من از چیزی نمیترسم سوییت هارت~"

چان اینبار از حمام خارج شد و بک رو دوباره با حالی داغون رها کرد.

"فاک"چان به اتاقش رفت و در رو پشت سرش محکم بست.

فاک فاک فاک به چه دلیل کوفتی بوسیدمش !!!

چانیول تو دلش به خودش تشر میزد و کف اتاقو با قدماش وجب میکرد...میدونست کاری که انجام داده اشتباهه! اون نمیتونست عاشق کسی بشه که براش کار میکنه، این یه قانون بود و اون باید بهتر از هرکسی اونارو میدونست چونکه خودش رئیس سازمان امنیتی SKY بود!

اون طرف هم بک سرجای قبلیش خشک شده بود و هنوز از شوک درنیومده بود...با دستش لباشو جایی که چند لحظه قبل چانیول بوسیده بود لمس میکرد.

"شت! یعنی واقعا اتفاق افتاد؟!!" با نگاه کردن به آینه از خودش پرسید.

"صبر کن..اره!!! اون غول حروم زاده منو بوسید و همینجا ولم کرد..." بک حس بدی پیدا کرد، امروز روز پر احساسی براش بود و کمی نیاز به آرامش داشت.

خم شد و اون گیتار کوچیک رو از زمین برداشت و ببن انگشتاش گرفت و سمت اتاق چانیول رفت.

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now