🔑بادیگارد~ پارت دوازده

4K 646 125
                                    

🔞 دارای محدودیت سنی*

صبح روز بعد بکهیون خوابالود و بسختی تو یه تخت خالی بیدار شد، دستشو به طرف خالیه تخت کشید و با به یاد آوردن دیشب لبخند زد.

از تخت بیرون رفت و وقتی صدای شر شر آب رو شنید اون صدارو دنبال کرد... به در حموم رسید وبازش کرد و بخارآب غلیظی به صورتش خورد.
تو اون بخار آب هیکل چانیول رو دید که دوش میگرفت...


"میخوای همینطوری اونجا وایسی؟یا بهم ملحق میشی؟" پسر بلندتر پرسید و در شیشه ای رو باز کرد و باعث شد بک تو جاش بپره!

"میتونم بیام پیشت؟"بک نیشخندی زد و دست دراز شده چانیول برای کمک بهش رو گرفت.
پسر بلندتر درست زیر دوش آب ایستاد و آب گرم از سرشونه هاش پایین میریخت...سرشو خم کرده بود و مستقیم به بک نگاه میکرد.

"تو الان شبیه کسی هستی که میخواد منو زنده زنده بخوره!"بک گفت و خندید اما هاله صورتی رنگ رو صورتش از چشم چان دور نموند.

"من دیشب اینکارو کردم سوییت هارت~" چان گفت و چشمکی زد...کنار رفت تا بک هم بتونه زیر دوش بیاد.

"واقعا تعجب میکنم چطور میتونی الان راه بری!؟" پسر بزرگتر پرسید و ژل مخصوص حموم رو به دستش داد.

"اوه...تو اونقدرا هم خوب نبودی!" بک با خنده بلندی گفت و ژل رو به شکمش ریخت و متوجه گرفته شدن حال پسر بزرگتر شد.

"اوه واقعا!" چان نزدیکتر شد:"من خوب نبودم نه، بخاطر همین بود که اسممو جیغ میزدی و التماسم میکردی که تندتر باشم...پشتمو چنگ میزدی و مارک میکردی و بخاطر اینا بود که چهار بار واسم اومدی؟"
پسر بلندتر لبهاشو بست وقتی بک رو لمس کرد.

"من فقط وانمود میکردم!" بک با زیرکی جواب داد و پشتشو به چانیول کرد...کاملا زیر آب رفت تا کف رو از بدنش بشوره...

"خب بنظر میرسه کنار خوانندگی، بازیگر خوبی هم هستی!" چانیول خندید و برگشت و از اتاقک شیشه ای خارج شد و حوله برداشت.

"هی من داشتم شوخی میکردم!!!" بک بعد از چان داد زد و سریع از زیر دوش بیرون اومد و اونهم حوله برداشت و از حمام خارج شد.
با ورودش به اتاق چانیول رو دید که از کمدش باکسر برمیداشت...لبشو گاز گرفت و نگاهش به پشت چان افتاد...
انگار یه حیوون درنده پشتشو با پنجه هاش خراشیده بود...!

"هولی شت! پشتت"بک دستشو رو دهنش گذاشت...
به بادیگاردش نزدیک شد و پشتشو لمس کرد:"من اینکارو کردم؟"
بک احساس ناراحتی کرد.

"اره...وقتی داشتی وانمود میکردی!"چانیول لبخند زد و شلوارشو پوشید.

"متاسفم!"بک همونطور با حوله ایستاده بود و به بادیگاردش نگاه میکرد.

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now