*Knock knock*"اوه فکر کنم سرویسه اتاقه! بک فقط ببینم از اون مبل بلند شدی یا جیغ و داد راه انداختی یا چیز دیگه گلوی دوستتو جلو چشمت میبرم و مجبورت میکنم کسی که اینکارو میکنه خودت باشی...
ایندوتارو ببرین تو اتاق!" دونگهه جمله اخرش رو رو به بادیگاردا داد زد و به سمت در رفت.با خالی شدن اتاق دروباز کرد و بک تونست تمین رو که درواقع برای کمپانی چانیول کار میکرد ببینه!
"بیا تو و میز رو اون گوشه بزار، فکر نمیکنم اینهمه غذا سفارش داده باشم! میبینی که عشقم یه خواننده مشهوره و تازه کنسرتش تموم شده چون امشب روز اخریه که ژاپن میمونه کمی احساساتی شده مگه نه پرنسس" دونگهه گفت و بکهیون با حرص لبش رو گاز گرفت و آره آرومی گفت.
"حالتون خوبه قربان؟" تمین پرسید و چشمک مخفیانه ای بهش زد بدون اینکه دونگهه متوجه بشه.
"اره همونطور که همسرم گفت فقط کمی ناراحتم" بک لبخندی زد، میدونست که اگه تمین اینجاس یعنی چانیول و بقیه درموردش میدونن و این نزدیکیان...
"خیلی خب قربان استراحت کنین و از موندنتون لذت ببرین"
قبل از اینکه بیرون بره لبخندی به بک زد.بکهیون نفس عمیقی کشید و نتونست جلوی اشکاش رو بگیره، میدونست دیگه تنها نیست و فقط باید یه ذره دیگه تحمل کنه تا چانیول بهش برسه.
بیرون از اتاق تمین توگوشیش حرف میزد:
"بله رئیس، دیدمشون...بک تو اتاق اصلیه و بقیه ممکنه تو اتاق خواب باشن، رو زمین چسب بود و یکی از صندلی های میز کم شده بود احتمال میدم یکیشون بسته شده!"چانیول تشکر کرد و گوشی رو کنار گذاشت، به بقیه نگاه کرد که به نقشه هتل که روی میز نگاه میکردن و تلاش میکردن همه راه های مخفی رو پیدا کنن.
"خب این اتاقیه که اونا توشن، یه بالکن و دو تا در داره به اتاق عروسی منتهی میشن" چانیول دندوناش رو بهم فشار داد و کای با روشن کردن تی وی توجهش رو جلب کرد.
دوربین از قسمتهایی که دونگهه و ادماش بودن رو نشون میداد، چان میدید که دونگهه کنار بک نشست و داشت به زور مجبورش میکرد چیزی بخوره.
"نمیتونی بزاری فقط ما بری؟ چرا مارو اینجا نگه داشتی؟"
بک پرسید و بقیه پشت تی وی منتظر موندن تا شاید دلیل این گروگان گیری رو بفهمن."نه نه، من قرار نیست بزارم شما برین! اول مردن تک تک دوستات رو با چشم میبینی و بعد خودت رو به آرومی میکشم، اما قبلش بهت اجازه میدم از عشقم بچشی!"
دونگهه خودش رو نزدیک بکهیون کرد و خواست ببوستش که بک خودش رو کنار کشید. میدونست که باید یکم دیگه تحمل کنه و خودش و دوستاش رو در امان نگه داره...
پس باید نقش بازی میکرد."الان تو موقعیتی نیستم که باهاش اوکی باشم همونطور که میدونی کل روز کنسرت داشتم!"
بک گفت و باعث شد چان لبخند بزنه.
YOU ARE READING
The Bodyguard (کامل شده)
Fanfictionفن فیکشن "بادیگارد" 🍷•• Name: The Bodyguard 🍷•• Couple: Chanbaek (Main), Kaisoo, Hunhan, Sulay & Xiuchen 🍷•• Genre: Romance, Dram, Action, Nc+21 🍷•• Writer: Cclay 🍷•• Translator: Sezuall #Completed خلاصه داستان: بیون بکهیون، عضو گروه محبوب CB...