🔑بادیگارد~ پارت بیست و هفت

2.1K 475 61
                                    


"چه اتفاق کوفتی داره میوفته؟"

چانیول سریع از بک فاصله گرفت و هردو به طرف در برگشتن.

"سوهو میتونم توضیح بدم"
چانیول به طرف مردی که اونو استخدام کرده بود تا از بهترین بوی بند جهان محافظت کنه حرکت کرد.

"از اینجا برو بیرون، میخوام با بکهیون تنهایی صحبت کنم!"
سوهو در رو باز گذاشت و با عصبانیتی که صورتش رو گرفته بود کنار رفت تا بادیگارد بیرون بره.
چانیول به احترام سرش رو خم کرد و قبل از ترک اتاق نگاه آخری به بکهیون انداخت.

سوهو کت بلندش رو به نزدیک ترین صندلی پرتاپ کرد و کنار بکهیون روی تخت نشست. مدتی ساکت موند تا خودش رو آروم کنه و اون چیزی که با ورود به اتاق دیده بود رو هضم کنه...

"سوهو بزار توضیح بدم"
بکهیون گفت و به آرومی رو صندلی نشست تا پاهاش بیشتر از این صدمه نبینه، سوهو بالاخره سرش رو بلند کرد و سوالهاش رو شروع کرد.

"از کی؟"
بک با این سوالش ترسید، باید بهش حقیقت رو میگفت یا دروغ؟
بهش میگفت که از وقتی هواپیما سقوط کرد این اتفاق افتاد؟

نفس عمیقی گرفت و تصمیم گرفت راستش رو بگه...بهرحال چانیول هم بود همین انتخاب رو میکرد!

"خیلی ناگهانی اتفاق افتاد سوهو، بعد از کنسرت بخاطر اون گل های مسموم و یا اون حادثه قلبهای خونی... بعدش دیدم که دارم بهش نزدیکتر میشم!..بعد...بعد ما همدیگرو...بوسیدیم"
بک دید که رئیسش سوهو چطور از تخت بلند شد و کلافه طول اتاق رو ‌طی کرد، به این فکر میکرد که چیکار باید بکنه!؟

"و من الان رابطه شما دونفر رو فهمیدم؟؟؟؟؟ برگشت و به بکهیون که با نگرانی بهش نگاه میکرد و چشماش با لایه ای از اشک پوشیده شده بود، خیره شد.

"ا..اره ولی تصمیم گرفته بودیم که وقتی برگشتیم خونه بهت بگیم، ما نمیخواستیم تو اینطوری بفهمی سوهو، قسم میخورم"
بک تمام تلاششو کرد تا خودش رو محکم نشون بده اما موفق نشد و قطره های اشک به آرومی روی گونه هاش سرازیر شدن و به پتویی که روش انداخته بود چکیدن!

"میبینم، ولی میدونی این چه معنی داره؟ اون دیگه نمیتونه بادیگاردت باشه"
سوهو با سردی گفت و سمت کتش رفت، اون رو برداشت و روی بازوش انداخت اما قبل از اینکه به در برسه فریاد بک بلند شد.

"صب...صبر کن!!! تو..تو اخراجش...میکنی؟؟؟؟"
بک نیم خیز شد و درحالیکه قلبش داشت از سینه اش درمیومد منتظر به رئیسش خیره شد.

"اره کمپانیش دیگه برامون کار نخواهد کرد!"
سوهو قبل از بیرون رفتن از اتاق گفت و درو به روی فریاد های بکهیون بست.
سمت هال حرکت کرد، چانیول با دیدنش سریع بلند شد و با شنیدن صدای بک خواست به سمت اتاقش بره که سوهو راهش رو با دستش سد کرد:
"دیگه سمتش نمیری، کمپانیت اخراجه! دیگه قرار نیست از CBX محافطت بکنین...پس لطفا اینجارو ترک کن!"
سوهو حرفاش رو تو صورت چانیول کوبید...
چان با شنیدن داد و فریاد بک از درد خونش داشت به جوش میومد، قلبش داشت فشرده میشد.

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now