Director*10*

630 107 38
                                    

همون لحظه وی وی از بین پاهای جونگین دوید تو سالن پرید رو مبل چان که خیلی یهویی ترسیده بود دادی زد و گفت

-این یکی دیگه چیههه؟

+سهون درگیر پیدا کردن دستیار برای صدا بردار میگرده سرش شلوغه یه چند روز من از وی وی نگه داری میکنم چون وی وی با من خیلی راحت تر از خواهر سهونه

بعد خیلی هیجانی نشست درو میز ناهار متمایل شد سمت لی هیونگش

+ باورت میشه سویون به اون سر زنده ای و شیطونی از وی‌وی میترسه! حتی سهون گفت که سر وی وی کارشون به دعوا کشید و نتیجش شد جدا شدن خونه سویون و سهون البته فقط یه طبقه فاصله داشتن بالای ویلای سهون تو امریکا امم... اسم محلش. گفت الان یادم نمیاد ولی نیویورک بودن.

سوهو که از تقییر رفتار جونگین افسرده خوشحال شده بود با لبخند به جونگین نگاه کرد

~اینو میدونی که چن هم از سگ میترسه ترس که نه چندشش میشه

چان که با دیدن وی وی یاد سگ خواهرش افتاده بود داشت با وی وی بازی میکرد گفت

-اره یه بار یورا سگشو اورده بود بک استیج چون توبن ینی سگ خواهرم میخواست منو ببینه و خب از اونجا ک برناممون شلوغ بود اورده بودتش اونجا
جونگین یه تیکه کاهو از وسط میز برداشت پرت کرد سمت چان

+قصه میگی؟! خلاصش کن

- خب بابا چن با دیدن توبن داد زد پرید بغل لی هیونگ بعد باهم افتادن سر لی هیونگ زخمی شد هیونگ یادته؟

لی با چاله گونه هایی ک نمایان شده بود تایید کرد چن از اونو میز حالت پرت کردن کاسه برنجشو گرفت

<یاااا چطور جرعت میکنی نا سلامتی هیونگتم بعدم چیز دیگه ای برا تعریف ندارید!

سوهو که یهو یه چیزی یادش اومد به جونگین گفت
~جونگین ناهار خوردی

+اره

~درمورد نگه داشتن سگ به منیجر گفتی؟

+فقط چند روزه متوجه نمیشه پس نیازی نیس بهش بگم

لی ک تا اون موقعه مشغول کاهو دادن به شیومین بود گفت

>در هر صورت باید به منیجر بگی حتی میتونه بعضی موقع ها به جای تو ازش مراقبت کنه مثلا برا کنسرت جمعه

جونگین ک یادش نبود ضربه ای به پیشونیش زد
+کلا یادم رفته بود اما یه سوال چان چرا چشمات قرمزه؟!

-چیزی نیس خواب بودم

+راستی بکهیون هیونگ صبح میخواس..

چان ک با اسم بکهیون امپر چسبونده بود

-لطفا تمومش کن

جونگین انتظار این رفتارو نداشت خیلی ساکت بلند شد وی وی رو بغل کرد رفت تو اتاق مشترک لی هیونگش و سوهو خب رفتن جونگین به اتاقشون به این معنی بود ک امشب یکی از هیونگا باید جاشو با جونگین عوض کنه مثل اینکه چان یادش رفته بود ک جونگین حساس ترین روحیه رو داره
مردد به لی نگاه کرد لی با نگاهش به صندلی خالی کنار میز اشاره کرد مثل اینکه اول باید از شکمش پذیرایی میکرد بعد از دل دونسنگ کوچولوش در می اورد

کارگردانDirectorWhere stories live. Discover now