کارگردانDirector

Director 🔞*33*

بکهیون 🤏🏼🥺 چرا از بک اپدیت نمیاد؟
این پارت اواسطش اسمات میشه

چانیول به سختی تونسته بود بکیهون رو از تو بغل چن نجات بده بس ک بک رو چلونده بود

بردش تو اتاق خودش و جونگین

×بکی الان حالت چطوره
درحالی ک دستاشون تو دست هم بود
~خوبم
×نمیدونم چی شده بود ولی از وقتی که کارگردان اوه ازت معذرت خواهی کرد خیلی حالت عوض شد
بکهیون هومی گفت و خودشو انداخت روی تخت چانیول

لبخندی به روی یودا زد دستاشو باز کرد
~یودا.. بغلم کن
چان خودشو انداخت روی بک
~یودااااا له ام کردییی

سهون کلافه دستی تو موهاش کشید نگاهی حرصی به وی وی انداخت

از موقعه ای که وارد خونه شده بودن وی وی اومده بود توی بغل جونگین و ازش جدا نمیشد
به محض اینکه سهون میرفت سمت وی وی تا از جونگین جداش کنه خرناس میکشید و دنداشو نشون سهون میداد
+بچه من نمیفهمم چرا انقدر چسبیدی به جونگ بیا اینور روانیم کردی

وی وی در جواب لهن تند سهون واقی کرد و بیشتر توی بغل جونیگن فرو رفت

سهون نگاهی حرصی به جونگینی ک با خنده شاهد تمام ماجرا بود انداخت

_چرا اونجوری بهم نگاه میکنی تقصیر من نیست پسرت چسبیده به من

+پسر من نیس پسر جغتمونه و از اونجایی ک مثل کنه چسبیده بهت معلومه اپا جونگینشو بیشتر از من دوس داره

جونگین با لبخند گوشای وی وی رو لمس کرد و با فکر کردن به لفظ پسرمون قند تو دلش اب میشد

سهون ک یهو یه فکری به سرش زد گفت
+جونگ من میرم تو اتاق توهم پاشو به محض اینکه بین خودتو وی وی فاصله افتاد بدو بیا تو اتاق من درو میبندم

جونگین نگاهی مظلوم به وی وی انداخت
_اخه گناه داره تنهاش بزاریم

سهون هوفی کشید پاشد رفت قفس حمل وی وی رو اورد
+بزارش این تو میگم استیو بیاد دنبالش
_راستی استیو کجاست؟
+رفته سمت محل فیلمبرداری اخر هفته چانیول
_خیلی دوره؟
+ن نزدیکه

با هزار بدبختی تونستن وی وی رو بزارن توی فقس حالا منتظر استیو بودن تا بیاد وی وی رو ببره

نگاه غمگین جونگین به وی وی بود
_هون گناه داره ببین چقدر صدا کرده از اون موقع تاحالا
+من چی
سهون اومد نشست کنار جونگ و دستاشو دور شونه جونگین حلقه کرد
+منم میخوام بغل دوست پسرم باشم
صورتشو مالید روی شونه جونگ و به گردنش هم مالید
+جونگ دارم دیونه میشم
_هون وی وی اینجاست احساس خوبی ندارم
+وی وی به تو چیکار داره بهونه نیا...

رمز در زده شد
استیو با دیدن جونگین و سهون سلام کرد ک جونگ سریع سهون رو به عقب هول داد