Director *31*

230 69 25
                                    

این ادیت خداس من میخوام زیر پای این ادیتور بمیرم بهم بگید کیه 🥺🧡

سهون یاد واکنش سویون افتاد اونشب سهون وقتی برگشت خونه با سویون حرف زد

خیلی سختش بود ک بخواد بگه پسری ک مادرش اسرار داره باهاش قرار بزاری دوس پسر منه

اما وقتی ک گفت سویون به قدری خوشحال شده بود
که انگار نه انگار این همون دختری بود ک به جونگین میگفت کراشم

شروع کرد بالا پایین پریدن ذوق میکرد و سهون خنده اش گرفته بود به کار های خواهرش

بکهیون از خواب بیدار شده بود با موهای روی هواش اومد توی سالن

سویون وقتی فهمید بک میدونسته و چیزی نگفته کل خونه رو دنبالش کرد سویون معتقد بود بکهیون هیچ چیز رو نباید ازش قایم کنه

و خب بکهیون هم تقریبا همه چی رو بهش میگفت

سهون سری تکون داد فکراشو گذاشت کنار و روی ورقه هایی ک داشت برای تدوینگر مینوشت تمرکز کرد توی اتاقش بود

صدای وی وی از توی سالن میومد

این سریال رو قرار بود شیش ماهه تموم کنن اما الان چهارمین ماهی بود ک هر هفته داشتن فیلمبرداری میکردن اما تازه نصفه ی سریال بودن

سهون داشت به این فکر میکرد ک یه شیش ماه دیگه باید قرارداد هاش رو تمدید کنه تا اخر سریال

یه لحظه فکرش رفت سمت جونگین الان حدودا چهارماه بود ک باهم بودن

لبخندی زد پسره برنزه ای که اونشب برای اولین بار تو کره دیده بود الان دوس پسرش بود
گوشیش زنگ خورد واز فکر بیرون اومد
مادرش بود بعد از چهار ماه و خورده ای سهون اواخر تابستون توی پاییز اومده بود کره و الان یه هفته از زمستون گذشته بود
پوزخندی زد و تماس رو وصل کرد

+بله

>هون کی برمیگردی خونه

+چطور ماما

>میخوام یه قرارداد بنویسم میخوام که توهم باهام همکاری کنی

+چ نیازی به من داری؟ نقاشی هات ربطی ب کارگردانی من نداره

‌>قضیه داره ایمیل میکنم برات

>از موقعه ای ک رفتید سویون تماساهای منو جواب نمیده

>اتفاقی افتاده؟

‌+ن چیزی نشده باهاش حرف میزنم

‌>مادر بیون هم از دستش عصبانی عه

+چرا؟

‌>قرار بود زود تر از اینا برگرده ولی هنوز چسبیده به تو

>این پسر نمیتونه یکم مستقل باشه؟

>نکنه دوس پسرت شده ک از کنار تو جم نمیخوره

کارگردانDirectorDonde viven las historias. Descúbrelo ahora