Director *23*

319 66 27
                                    

از موقعه ای ک چانیول رفته بود جونگین درگیر حرف سهون شده بود
ینی چی اخه وقتی خودش اولین بارشه با یکی قرار میزاره از کجا باید بدونه درگیری ذهنی سهون چیه ک درکش کنه

از طرفی هم اینکه سهون انقدری رابطه داشته ک نمیشه شمردشون حتی اگه به زبون هم نیاره مشخصه اونطور که حرفه ای هس توی بوسیدن سهون حتی میدونست چه جوری از دل پارتنرش دربیاره و ناراحتیشو برطرف کنه

اما جونگ تو اینجور چیزا منفی ده از بقیه عقب تر بود ینی هیچ چیزی تو این زمینه نمیدوست
فقط بیش از حد احساساتی میشد برای هر چیزی حتی برای اون مکالمه کوتاه توی سالنشون

ینی سهون نفهمید که از حرفش جونگ ناراحت شده؟ شاید هم جونگ حرفه ای شده توی پنهان کردن احساساتش

بیخیال فکر کردن شد سعی کرد دوباره اهنگ جدیدشون رو که داشتن روش کار میکردن تمرین کنه

این روزا خیلی سرش شلوغ بود هم فیلم نامه ها هم اهنگ ها و رقص ها ولی جونیگن از پس همه چی بر میومد

کلافه دستی تو موهاش کشید و طلبکار به وی وی زل زد
+بک قرار بود به اینا نگاه بندازه (برگه های جلوش رو هل داد که وی وی یکمی تو جاش عقب رفت) ولی الان رفته پی خوشی خودش نمیدونم تو ذهن این بچه چی میگذره

سویون ک غرغرای داداشش رو شنیده بود اومد تو اتاق

>مگه بکهیون نیومده هنوز
سهون نگاه حق بهجانبی به سویون کرد
‌سویون چشماش رو گرد کرد و صداشو برد بالا

>من بهش گفتم شبو برگرده خونه قرار بود که..

نگاهش به سهون کلافه ک خورد اروم گفت
>میرم شام اماده کنم
خیلی اروم از اتاق خارج شد و وقتی داشت در رو اروم میبست ویوی از تخت پایین پرید و از اتاق اومد بیرون

>واو این دفعه سهون خیلی کلافه به نظر میرسه اصلا نمیشه سر به سرش گذاشت

گوشیشو برداشت تا به بکهیون زنگ بزنه

َ >بکهیونا مگ نگفتم شب برگرد خونه قرار شد تعری..

×بکهیون خوابه

سویون یه لحظه هنگ کرد ولی بعد جواب داد

>اها بیدار شد حتما بهش بگید زنگ بزنه

بعد هم سریع قطع کرد

گوشی بک داشت زنگ داشت زنگ میخورد سریع از رو تخت پاشد تا تلفنو قطع کنه

وقتی دید نوشته توله کنجکاو شد جواب داد
...
کی بود چرا انقدر راحت با بک حرف زد

~کی بود

×یه دختره بود

~ نگفت کیه؟

‌×نه گفت بهت بگم زنگ بزنی بهش

~هومم

چرخید و تاق باز خوابید

چان یکم گرفته بود

کارگردانDirectorOù les histoires vivent. Découvrez maintenant