هایی😊 اول بگم ببخشید بابت این چند وقت اصن برنامه هام خیلی بهم ریخته و همینطور پارت کوتاه تقدیم نگاهاتون
نظر هاتون رو میخونموی وی انقدرسر صدا کرده بود سویون و استیو رو کلافه کرده بود سویون پیشنهاد داده بود ک وی وی رو ببرن پیاده روی
استیو باید میموند و چند تا هماهنگی های فیلم رو انجام میداد باید قرارداد هاشون رو چند ماه دیگه تمدید میکردن وقرارداد های زیادی رو باید دوباره میبست و همینطور باید اعلام میکرد ک فیلم برداری بیشتر طول میکشه تا طرفداری این فیلم یکم بیشتر منتظر بمونند
ولی سویون نمیتونست تنهایی وی وی رو ببره بیرون به اندازه کافی از وی وی حس بد میگرفت چ برسه به این که باهاش گقت بگذرونه و بره پیاده روی
امابه خاطر صدا های بلند وی وی از خونه ی بکهیون زد بیرون و حالا سویون قلاده کتفی ویوی توی دستش به سمت خونه ی سولار قدم میزد
توی راه خوراکی مورد علاقه دوستشو خرید ز فروشگاه ک داشت میومد بیرون دوباره شماره ی مادرش روی گوشیش افتاد
>هوف چقدر زنگ میزنه
نگاهی به وی وی کرد
>به نظرت جوابشو بدم؟ دارم از یه سگ میپرسم هوف
کلافه تمای رو وصل کرد
>های مامی
<های دارلینگ
<نمیخوای بیای؟ بیش از حد دلتنگت شدم عزیزم
>سهون هنوز فیلمبرداریش تموم نشده من کجا بیام!
<سهون میتونه از پس خودش بر بیاد
>مامان دیگه نمیخوام یه بار دیگه گیر ادمی مثل شیان بیوفته و خودت هم میدونی من نمیتونم زیاد از سهون دور باشمصدای پوزخند مادرش رو شنید
<از مادرت میتونی دور باشی؟
سویون ساکت موند اروم قدم برمیداشت
<سویون چطور میتونی از مادرپدرت دور باشی؟ چی خواستی ک گفتیم نه؟
<گفتی میخوای درسو ول کنی گفتیم باشه کفتی میخوای موسیقی کار کنی گفتیم باشه گفتی با سهون میمونی گفتیم باشه فقط حواست به داداشته؟ ما چی؟
صدای پدر سویون از اونور خط به گوش سویون رسید
[باز زنگ زدی رو اعصابشون بری؟ هزار دفعه گفتم..
قبل اینکه حرف پدرش به پایان برسه تماس قطع شدسویون نگاهی به صفحه گوشی کرد بغض کرده بود
ولی سویون نمیتونست برادرش رو اینجا بزاره برگرده داشت به راهش ادامه میداد اما هنوز نگاهش به گوشی بود ک یهو صدای وی وی به خودش اوردنگاهی به جلو انداخت درخت وسط پیادرو چیکار میکنه نگاهی به وی وی کرد
نشست کف دستشو میکشید روی سر وی وی و نازش میکرد
>هعی پسر تو الان نجاتم دادی
لبخندی زد
>شاید اونقدرا هم چندش نیستی هوم؟
بغضش سر باز کرد و اروم اشک ریخت نمیتونست بین برادرش و خانواده اش رو انتخاب کنهاین رفتار سرد مادرش از وقتی سهون برا اولین بار اومد کره شروع شد وقتی سه میلیون ون رو به باد داد وقتی برگشت امریکا دیگ تک پسر خانوم اوه نبود فقط حکم بردار سویون رو داشت رسما مادرش ازش فاصله گرفت
پدرش وقت زیادی نداشت ک بخواد به این چیزا اهمیت بده پس رفتارش با سهون تقییر نکرد اما مادرش تلخ شد نسبت به سهون
از اونجا به بعد سویون نرم شد نسبت به سهون توجه اش بیشتر جلب سهون شد هر کاری ک سهون میکرد ازش حمایت میکرد
درسته کوچیک تر بود اما میخواست
سهون بدونه که پشتیبان دارهاشکاشو پاک کرد
بلند شد
>بیا بریم پیش خاله سولار باشه!
وی وی جوابی نداد
>افرین پسر خوبچانیول به چشمای مردد دوس پسرش نگاه کرد چی شده ک انقدر بهم ریخته
×بکی چی شد یهو
بک جواب نداد
×بکهیونی
×چی شد یهو
~مادرم بهم زنگ زد
×خب! به خاطر این اینجوری شده قیافت
~نه
×پس چی بک بگو دیگه
~میگه برگردم امریکا
باد چانیول خوابید تمام ذوقی ک از لحظه ورود به اتاق داشت پرید
ینی چی؟
به همین زودی باید از دوس پسرش جدا میشد؟
تازه بکی رو بدست اورده بود
میتونست دوری بک رو تحمل کنه!؟
بک چی مخواست برگرده؟
قطعا برمیگشت خانواده اش امریکا بودن
از همون اول این حس سراغش اومده بود
ولی سریع ایگنورش کرده بود چون میخواست از وجود بکهیون کنار خودش تمام استفاده و لذتو ببره خاطره خوش بسازه×کی میخوای بری؟
بک با تعجب به چانیولی ک بعد از چند دقیقه به حرف اومد نگاه کرد
~چی؟
~کی گفت من میخوام برگردم؟
×پس میخوای چیکار کنی
~نمیدونم
نگاهی به صورت گرفته چانیول انداخت
~باهام میای؟
چان نگاهی به بک انداخت
×کجا بیام بکی تو ک میدونی من..
گوشی چان زنگ خورد و حرفشو قطع کرد
بلند شد از کنار میز توی اتاق برش داشت
اما قبل این ک به صفحه اش نگاه کنه حرف بک میخ کوبش کرد~باهام بیا میریم مسافرت بعدش برمیگردیم میخوام به خانواده ام نشونت بدم
چشمای چان از حدقه بیرون پرید
×چییییی؟
از توی قبر دارم براتون پارت میزارم
سولو داریم چه سولویی
دلیل مرگ بنده
و حامله گی اریگوم ها و اکسوال ها
البوم سولوی هلوی کیم گاد 🤤😍
دیدید عکسای صافتی که داره هر روز اپ میشه
هق من یه چیزی هات تصور میکردم
ولی اون فیس کیوت جونگین
وسط قلبمو نشونه گرفته

YOU ARE READING
کارگردانDirector
General FictionCouple:چانبک،سکای genre:روزمره ،اسمات Summary: کارگردان معروف هالیود اوه سهون به پارک چانیول بازیگر و ایدل تاپ کره پیشنهاد بازی در سریال جدید داد وچانیول به یک شرط این نقش رو قبول میکنه و اون شرط .....