•I see: run from love• (18)

961 255 64
                                    

به مینهویی که با پالتوش روی میز همیشگی نشسته و منتظر به اطراف نگاه میکنه لبخندش بزرگ و بزرگتر شد.

تپش قلبش زیاد و زیادتر میشد و به خوبی حسش میکرد.

"هیونگ!!"

هیجان زده گفت و تقریبا به سمتش دوید.
اون فقط دلتنگ بود..
پسر بزرگتر هم لبخند بزرگی زد.

"جیسونگااا"

جیسونگ اهمیتی نه به فضای تقریبا خالی کافه و نه به افکار مینهو نداد و فقط بجای ایستادن خودشو توی بغل پسر انداخت و باعث گرد شدن چشای پسر بزرگتر شد.
شوک زده دستشو دور کمر پسر حلقه کرد و به تعجب به نقطه ی نامعلومی خیره شد.

"خیلی دلتنگم شدی نه؟"

"اره هیونگ خیلی بدون تو سخت گذشت"

تقریبا غر زد و نفس عمیقی از عطر پسر گرفت. بوی گرم و امنیت میداد.

مینهو که تفاوت امروز پسر رو بر پایه ی دلتنگی گذاشته بود لبخند زد و موهای پسر رو نوازش کرد.

"بیا بشینیم حرف بزنیم کلی حرف دارمااا"

زیر گوش پسر گفت و جیسونگ بعد رفع دلتنگی نسبیش ازش جدا شد و مینهو بهش اشاره کرد تا بشینه و هردو نشستن.

تمام مدتی که مینهو از روزای عجیبش، اتفاقاتی که افتادن یا احوالش حرف میزد جیسونگ فقط لبخند زده بود و با دقت بهش گوش میداد.

"خوب تو جطور روزاتو گذروندی؟"

"مدرسه و کافه، کار خاصی نکردم"

کوتاه جواب داد و مینهو هومی کشید.

"نتایج ازمونت اومدن؟"

"هوومم"

مینهو که یکم حس میکرد پسر بیحس و حاله اخم کرد و پرسید.

"خب چطور بود؟"

"معمولی"

پسر بزام کوتاه جواب داد و باعث تعجب پسر شد.

اون‌ چش شده بود؟
اینطوری نبود که خسته دیده بشه. حالت عجیبی براش بود و اصلا ازش خوشش نمیومد و باعث میشد تا بخواد بدونه چه اتفاقی افتاده.

"هی مشکل چیه؟ ناراحتی؟؟"

پسر سکوت کرد و به دستاش خیره شد. از تصمیمی که گرفته بود راضی بود و میخواست عملیش کنه.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Where stories live. Discover now