•I see: A dream?• (22)

1K 247 54
                                    

با تلنگر از خواب پرید.

بدنش یخ زده بود و نفس نفس میزد.

"یه خواب بود"

دستشو بالا اورد به ریشه های موهاش که از عرق خیس شده بودن کشید.

"یه خواب بود"

طوری که انگار میخواست به خودش ثابت کنه که یه خواب بوده با خودش تکرار میکرد و دستشو کلافه روی سرش میکشید تا از از سردرد جلوگیری کنه.

از جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه حرکت کرد.
با دیدن اینکه سونی بیداره لبخند محوی زد.

اون گربه همیشه با نگاهِ "ازت متنفرم مرتیکه" بهش نگاه میکرد و این خصلت همیشگیش بود...

"توهم کابوس دیدی؟"

گربه جوابی بهش نداد و در عوض خودشو به پاش مالید و باعث تعجب پسر شد.

"خیلی خوب بزار یکم بهت خوراکی بدم"

کابینت رو باز کرد و ازش جعبه ی مستطیل شکلی رو که عکس گربه های بامزه ای روش بودن رو در اورد.
یه سمت ظرف غذاشون که کنار اسباب بازی هاشون بود رفت و برش داشت.

اونو با دقت شست و خشک کرد.

از ماده ی توی جعبه کمی توی ظرف ریخت و جلوی سونی گذاشت.

"خوب بخور"

و جوابش "خرر"ارومی از طرف گربه ی نارنجی رنگ بود.
به سمت یخچال رفت و پارچ سرد رو بیرون اورد.
یه لیوان اب ریخت و توی یه نفس اونو نوشید.
لیوان رو روی کابینت گذاشت و به یخچال تکیه داد.

"جیسونگ..."

زیر لب زمزمه کرد و اه کشید.

"متاسفم"

گفت و تکیه اشو از روی یخچال برداشت. به سونی که روی مبل خوابیده بود نگاه کرد.

بی سروصدا ظرف تقریبا خالی شده ارو برداشت. مواد اضافی رو دور ریخت و اونو اروم شست.

******

"I see: I missed u"

*حدود وهفته بعد*

مثل همیشه توی روزی که زمستون داشت با شهر سئول خدافظی میکرد و بهار بوسه های نمناکش و هوای بهایش رو روی زمین و درختا میزد پسر مثل همیشه با بیحوصلگی وارد کافه شد و سلام کوتاهی به دختری که هرروز با خوشحالی بهش سلام میکرد داد.

دختر لبخندش رو حفظ کرد و پرسید.

"همون همیشگی؟"

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz