محض رضای خدا یونگبوک بیا پایین!!"
چانگبین به پسری که با وجود اینکه میدونست ظرفیتش پایینه اینقدر مست کرده بود نگاه کرد و سعی کرد بیارتش پایین.
با سرخوشی خندید و به جیسونگی که توی بغل مینهو لش افتاده بود اشاره کرد و دیوونه وار خندید.
" مگه نمیبینییییی، جیسونگیموننننن قبول شدههه"
و در پایان یه لبخند بزرگ زد و خودشو چندباری روی اوپن تکون تکون خورد و سکته های قلبی جدیدی رو به چانگبین ارائه داد.
چانگبین که کلافه شده بود از پاهاش پسر گرفت و اونو کشید و درحالی که پسرِ استخونی رو توی بغلش گرفته بود به سمت کاناپه برگشت.
خودش نشست و رو به فلیکس گفت.
"تروخدا دیگه نرو بالا"
"ب-باشه"
فلیکس که یهو مظلوم شده بود با لحن ارومی گفت و توی بغلش چانگبین رفت و روی پاهاش نشست.
"چانگبین؟"
"جانم"
فلیکس کمی بیار خودشو توی بغل پسر جا کرد.
"خ-خوابم میاد"
"همینجا بخواب، حواسم بت هست"
"دوست دارم"
چانگبین لبخند بزرگی زد و موهای پسر رو نوازش کرد.
این پسر لوس قرار بود یه بچه بزرگ کنه؟
(بخدا یه کامنتِ [فلیکس حاملس] ببینم فیکو همینجا تموم میکنم)"منم خیلی دوست دارم"
هیونجین درحالی که به حرفاشون و البته اون پوزیشن نشستنشون لبخند کمرنگی میزد یه پیک دیگه بالا رفت.
این روزا بخاطر رد شدنش حس و حال خوبی نداشت اما عمیقا خوشحال بود که جیسونگ تونسته بود کاراموزی رو قبول شه و فقط برای همین بود که اومده بود.مینهو با لبخند هیونجین حس بهتری پیدا کرد.
لبخند اونم روی لبای هیونجین، اینروزا کمتر چیزی بود که دیده بشه.اون پسر خیلی تلاش کرد و کرد و کرد اما مثل یه عروسک که یهو باتریش خالی شده باشه افسرده شده بود و همه رو میترسوند.
اهی کشید و خم شد و سر جیسونگ رو به خودش تکیه داد تا گردنش درد نگیره و درحالی که خودشم یکم مست بود رو به جیسونگِ بیحال کرد و گفت.
CZYTASZ
I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]
Fanfiction[تمام شده+بیساید ها] بیاین یکم همچیو ساده کنیم. همهمافیا نیستن. همه اختلال روانی ندارن. و میتونن یه عشق ساده داشته باشن و توی سختی های روزمره گیر بیوفتن. بیاین کلیشه هارو روزانه تر کنیم. کلیشه های ساده ی عشق دو پسر... ...