فصل دو:
مینهو: 26 ساله
جیسونگ: 23 سالهچانگبین: 26 ساله
فلیکس: 23 سالههیونجین: 24 ساله
جونگین: 20 سالهتهجین: 29 ساله (اشنا میشید با این **** خانم)
سویونگ: 16 ساله (معرف حضورتون هست دیگه؟)
جینهو: ....؟
****
با استرس پاشو روی زمین میکوبید و هر چند وقت یبار نفس عمیقی میگرفت و به اسمون نگاه میکرد.
با دیدن پسر کوچیکتر که با کیف گیتارش داشت میومد و حالتش دپرس بود از همونجا نتیجه ارو فهمید.حالش گرفته شده بود ولی خودشو به نفهمی زد و با خوشحالی به سمت پسر رفت.
خودشو شاد نشون داد و پرسید.
"خسته نباشی هانی، چیشد؟؟"
جیسونگ اهی کشید و با نشون دادن برگه ی رزومه اش که مهر قرمز رنگی روش خورده بود با بیحوصلگی کامل گفت.
"قبولم نکردن"
با یاداوری همه مشکلاتی نیتونست پشت بند قبول نشدنش پیش بیاد مثل یه فیلم اهی کشید و با وجود فشار چندباری دستشو به حالتِ حمایت روی کمرش که با پیراهنِ طوسی رنگی از روی تیشرتش بود کشید و گفت.
"اشکال نداره، هنوز یه کمپانی دیگه مونده، بیا بریم سوار شیم گرمه هوا"
و دستشو نزدیک بسمت جیسونگ برد.
پسر باشه ای گفت و دست مینهو رو گرفت و به سمت ماشین مینهو رفتن.مثل همیشه مینهو کتشو روی صندلی عقب گذاشت.
"اگه اونجام قبولم نکنن چی؟؟"
اولین جمله ای که بعد سوار شدن مینهو، جیسونگ به زبون اورد همین بود.
حقیقتا این ترس مینهو هم شده بود ولی نمیتونست چیز ناامید کننده ای بگه.
"تو میتونی جیسونگ"
جیسونگ پافشاری کرد.
"اگه نتونستم چی؟"
"منبازمحمایتت میکنم"
"مینهو خودمونم میدونیم مامان بزرگم از الان رفته رو مخشون و منتظر بهونس منو برگردونه"
"جیسونگ میشه الان دربارش فکر نکنیم؟؟ هنوزم یه روزنه برای امید هست"
جیسونگ لب پایینیش رو جلو داد و مظلومانه باشه ارومی گفت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]
Hayran Kurgu[تمام شده+بیساید ها] بیاین یکم همچیو ساده کنیم. همهمافیا نیستن. همه اختلال روانی ندارن. و میتونن یه عشق ساده داشته باشن و توی سختی های روزمره گیر بیوفتن. بیاین کلیشه هارو روزانه تر کنیم. کلیشه های ساده ی عشق دو پسر... ...