•I see: What's wrong with Hyunjin?• (3)

871 194 143
                                    

"گاهی وقتا فکر میکنم کاش الکل سن بیشتری میخواست، یچیزی طرفای 30 سال"

چانگبین گفت و یه شات بالا رفت.

مینهو مجددا شات هر سه رو پر کرد و پیک خودشو برداشت.

"چطور؟"

"از اینکه یونگبوک داره به الکل معتاد میشه میترسم، افراط بدترین چیز دنیاست"
(تصور ریدرا وقتی گفتم " فلیکس به الکل معتاد شده" اینطوری بود که اوکی یه مست و دائم الخمر خواهیم داشت... من: عام... :))))) )

هیونجین ساکت بود و حرفی نمیزد.

اونا یجورایی داشتن به در میگفتن تا دروازه بشنوه.

درسته اون الکل نمیخورد ولی رسما داشتن میگفتن "توهم داری توی تنها بودنت افراط میکنی"

و میدونست کافیه یه نظر بده تا چانگبین کلی درباره خودش نصیحتش کنه.

"با خودش جدی حرف زدی؟ ممکنه تو گرفتن حضانت تاثیر بزاره ها؟"

چانگبین اهی کشید و با انگشتش لبه ی پیک رو لمس کرد.

"یبار بهش فقط درحد تذکر گفتم و گفت سعیشو میکنه، تا دیشبم خیلی خودشو نگه داشته بود... امروز یکم.."

"بهش بگو که واقعا تاثیر میزاره و اگه قبول نکرد مجبوری محرومش کنی"

"درسته.."

شاتش رو بالا رفت و مثل هر وقتی که مست میکرد بجای دیوونه بازی هاش فقط به یه گوشه خیره شد و عمیقا توی فکر فرو رفت و ثانیه ای بعد اون هم چشماش روی هم افتاده بود.

"تو چطوری؟"

مینهو بعد سکوتِ چند دقیقه ای که شامل پر شدن و خالی شدن پیک های سوجو بود یهویی پرسید و هیونجین اروم جواب داد.

"خوبم"

هیچ نشونه ای از خوب بودن توی چشمای پسر نبود.
اون خسته بود، درمونده و شکست خورده.
مثل یه سرباز که با خبر شکست از جنگ برمیگرده.

"خسته نشدی از دروغ؟؟"

هیونجین کوتاه خندید و با پیک خالی شده ی توی دستش بازی کرد.

"با گفتن خوب نبودن من چیزی درست نمیشه پس بیا جفتمون باور کنیم که خوبم"

"هیون بسه هرچی مراعات کردم، لاقل بهمون بگو چرا قبولت نمیکنه؟؟ نمیفهمم اصلا، مهربون که هستی-"

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Where stories live. Discover now