•I see: Choseok holiday• (12)

711 178 160
                                    

روز تعطیل بود و اون دو مشغول مرتب کردن و شونه زدن موهای گربه ها بودن که با شنیدن صدای گوشیش رو به جیسونگ کرد.

"بقیش با من"

پسر گفت و شونه رو از دستش گرفت و بعدش دونگی رو از بغل پسر بیرون کشید و روی پای خودش نشوند.

شماره ی ناشناس؟؟
یه تای ابروش رو بالا انداخت و نا مطمئن تماس رو وصل کرد.

"سلام مینهو منم"

با شنیدن صدای دختر ناخوداگاه لبخند محوی روی لباش شکل گرفت.
شنیدن صدای تهجین اونم توی روزی که اینقدر عجیب بود ارامش بخش بنظر میومد.

جرا عجیب؟. از بریده شدن دست جیسونگ بگم یا سوختن ناهارشون و یه دعوای ریز؟
سر...

عاح...
سر اینکه جیسونگ در خمیر دندون رو نبسته بود...

خب شاید مینهو یکم وسواس داشته باشه...؟

البته خب بازم مثل همیشه مینهو عذر خواست و اون وضعیت و جو رو اروم کرد و با یه بغل تمومش کردن.

"سلام نونا چخبر؟"

صدای دختر پر از شادابی ای بود که انگار واگیر داشت.

"خوبم تو چطوری؟ سنجاب چیکارا میکنه؟"

با دیدن جیسونگ که داره برای تلفن دست تکون میده کوتاه خندید و گفت.

"خوبه اونم، عا داره برات دست تکون میده"

"سلام‌منم برسون"

گوشیو از صورتش فاصله داد و رو به جیسونگ از نقل دختر گفت که "سلام داره".

کارای عجیب و مادربزرگی...

"چیشده یهو زنگ زدی؟ سابقه نداره؟"

پرسید و میتونست قسم بخوره که صدای اه کشیدن شنید.

"مامان گیر داده برای تعطیلات چوسوک بریم‌پیششون"

حتی لحن دختر هم تغییر کرده بود و نشون میداد خیلی از این پیشنهاد و قضیه راضی نیست.

"جیسونگ ‌تنها میمونه، نمیتونم"

"به من ربطی نداره رابطه اتون و قانوناتون اصلا ولی جدا نمیخوای جیسونگو معرفی کنی به مامان و بابا؟"

گفتن بهشون...؟
درسته...
واقعا داشت دیر میشد.
5 سال گذشته بود.
جیسونگ الان خانوادش بود. کسی بود که توی خیلی شرایط باهاش بود. باهاش بهترین خاطراتشو داشت.
یادش نمیومد حتی قبل جیسونگ چطور ادمی بوده.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt