I see: Who the fuck are you? (5)

826 184 181
                                    

فلیکس و چانگبین رو هم راهی کرد و با برگشتنش به جیسونگی که روی کاناپه پخش شده بود و از شدت معده دردش نمیتونست تکونم بخوره نگاه کرد.

اون به حتی به دوستِ خواهرش که دکتر بود زنگ زد تا دربارش بپرسه و اون با گفتن اینکه "عادیه و حتی اگه برن پیش یه دکتر هم ممکن نیست بهشون بجز مسکن چیزی بده" تماس رو با اتمام رسوند.

احساس گناه میکرد، اگه فقط دیشب حواسش بهش میبود و ازش میخواست تا اینقدر نخوره الان اینطوری نمیشد.

لباشو روی پیشونی پسر گذاشت و طولانی بوسیدش و بعدش به صورت بیحال جیسونگ که سرشو روی پاش گذاشته بود نگاه کرد و از رنگ پریدگی پسر نالید.

جیسونگ بشدت مریض دیده میشد و این چیزی نبود که خیلی برای مینهو عادی باشه.

'درسته دوست نونا گفت دکتر خیلی تاثیری نمیزاره ولی شاید واقعا چیزیش باشه؟؟'

با نگرانی دستشو روی لپ جیسونگ گذاشت و گفت.

"سونگی میخوای بریم دکتر؟؟"

و جوابش رو با هوم ارومی از طرف پسر گرفت.

"میرم برات لباس بیارم باشه؟"

جیسونگ بیحال سرشو بالا و پایین کرد و مینهو بلند شد و به سمت اتاقشون رفت.

****

از تاکسی پیاده شد و از کیف پولش مقدار پول رو پرداخت کرد.

به سمت ساختمون سفید رنگ که اشنا بود حرکت کرد و به سمت در ورودیش رفت.

با دیدن اینکه در اصلیِ ساختمون بازه اخم کرد.

حتما فلیکس و چانگبین موقع رفتن باز گذاشتنش.

البته 4 واحد دیگه هم توی اون ساختمون بود و این "شاید" از هیچکس بعید نمیبود؟

اون وقتی برای تلف کردن نداشت پس فقط سریع وارد ساختمون شد و اسانسور رو زد و همینکه چشمش به برگه ی "اسانسور خراب است" افتاد تازه خاطراتش از دیشب بهش فشار اوردن.

البته که خراب بود!! همین دیروز اینجا بود و فلیکس و چانگبین موقع اومدن توی اسانسور گیر کردن!!

هوفی کشید و با بیچارگی به پله ها نگاه کرد و اهی کشید.

"همش 3 طبقس قوی باش هیونجین!!"

به خودش قورت داد و بدو بدو ازشون بالا رفت. به طبقه دوم که رسید نفسی تازه کرد. روی زانو هاش خم شد تا استراحت کنه و ثانیه ای بعد درحالی که نرده ارو گرفته بود دوباره نفس عمیقی کشید و اون یه طبقه ی کذایی رو هم تموم کرد و با رسیدن به طبقه مورد نظرش یه کله ی نقره ای رو دید که کنار در نشسته و پاهاشو توی خودش به صورت جنین وار جمع کرده.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt