•I see: Love customs (after story)•

950 226 86
                                    

"میگم رسم عجیبی درباره ازدواج تو کره هست؟"

جیسونگ یهویی درحالی که مثل همیشه روی مینهو لش کرده بود و داست با گربه ی توی بغلش بازی ی میکرد پرسید و باعث ترسیدن و پریدن یهویی اب دهن پسر توی گلوش بشه.

جیسونگ چندباری به کمر پسر کوبید و مینهو با بالا اوردن دستش به نشونه بسه اعلام کرد که داره بهتر میشه.

"خوبی؟؟"

پسر مضطرب گفت و مینهو با تعجب توی چشمای جدی و البته با چاشنی نگرانی پسر پرسید.

"یهویی نبود سوالت؟"

"یهو یادم افتاد خب"

مینهو هوفی کشید و درحالی که سعی میکرد گلوشو صاف کنه گفت.

"اگه سنتی باشه هست ولی من چیز خاصی نمیدونم، ولی جدی در این حد هیچی از کره نمیدونی؟"

شونه ای بالا انداخت و همونطور که به پنجه های دوری نگاه میکرد جواب داد.

"هوومم اره خب، برا منی که از 3 سالگی یه کشور دیگه بودم بایدم اینطور باشه نه؟"

"خب رسمای مالزی چطورن؟"

جیسونگ که از سوال پسر ذوق زده شده بود صاف ایتساد و شروع به حرف زدن کرد.

" مثلا تو مالزی کسایی که خیلی دین دارن قبل ازدواجشون پا میشن میرن دعا میخونن باهم، بنظر من خیلی سویته انگار داری کسی که دوست داری رو به خدا معرفی میکنی"

و مینهو با تصورش خندید. از اینکه جیسونگ همچیو با یه دید بامزه میدید واقعا خوشحال بود.

"دعا کردن باهم جالبه، یه روز واقعا بریم کلیسا باهم"

"که پدر روحانی بخاطر گی بودنمون پرتمون کنه بیرون؟"

درسته طنز بود ولی طنز تلخی بود.
اونا حتی توی دنیایی که بهشون هدیه داده شده بود ازادی نداشتن.

هومی کشید.

"پس بیا به کافه، شهربازی و رستوران و اینطور جاها رفتنمون ادامه بدیم"

و جیسونگ ترسیده تند تند گفت.

"هم تو ترس از ارتفاع داری هم من، شهربازیو بیخیال"
و مینهو بهش خندید.

"خب میتونیم با دستگاه های ارکید بازی کنیم، یا این‌ ماشین برقی ها"

جیسونگ دوباره به مینهو تکیه داد و درحالی که به دستای توهم قفل شدشون نگاه میکرد زمزمه کرد.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Onde histórias criam vida. Descubra agora