•I see: gay?• (5)

1.1K 305 86
                                    

روزها به راحتی می‌گذشتن. کافه برای مینهو دیگه اون یه "جای عادی" یا حتی "همیشگی" نبود. جایی بود که هرروز یه چیز عجیبی اتفاق میوفتاد.
مثلا لیوانش به دست جیسونگ میشکست‌. میز چپه میشد یا روی کتابش قهوه میریخت.

و همه اینا مقصرش جیسونگی بود که نمیتونست انرژیش رو کنترل کنه.

جیسونگ شرم زده نسخه جدیدی از کتابی که هفته پیش روش قهوه ریخته بود رو طرف مینهو گرفت و گفت.

"ببخشید واقعا نمیدونم چطوری ازت معذرت بخوام"
مینهو با بهت به کتابی که نو نو بود و توی دستای جیسونگ بود نگاه کرد.

"بیخیال پسر من قبلا یبار اون کتابو خونده بودم نیازی نیست اصلا"

"خواهش میکنم بگیرش چون فقط بیشتر خجالت زده ام میکنی"

پوفی از سر اجبارش کشید و با تشکر کتابو ازش گرفت.

"میگم!!"

اوه بلاخره از اون پوسته شرمنده خارج شد و به جیسونگ همیشگی تبدیل شد.

"هووم؟"

"یه پوستر کافه دیدم. پر گربه اس و میتونی باهاشون بازی کنی. عجیب نیست؟؟؟"

هوم بلندی کشید و جواب داد.

" تاحالا نشنیده بودم"

هان عکس پوستر رو از توی گوشیش نشون داد.
"میای امروز بریم؟؟"

برق چشماش واقعا ستودنی بود.

"خب، راستش من خودم گربه دارم"

"چیییی؟؟ واقعااا؟؟؟ بهم نگفته بودی!!!"

لبخندی از سر هول بودنش زد و گفت.

"اره. سه تان. سونی، دوری دونگی"

"واااو واقعا بت حسودیم میشه.."

مینهو یه تای ابروش رو بالا انداخت و پرسید.

"گربه هارو دوست داری؟؟"

"هووم"

مینهو دوباره پرسید.

"چرا یکی نمیگیری؟؟"

"مامانم و خواهرم جفتشون بهشون آلرژی دارن"

مینهو با تعجب پرسید.

"یه خواهر داری؟؟"

"هووم"

"خوشبحالت"

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang