•I see: Depression• (20)

958 242 75
                                    


"هوی زنده ای؟؟؟ دارم با کی حرف میزنم؟؟؟"
مینهو سرشو بالا اورد و به پسر رو به روش که با کنجکاوی دنبال جواب بود نگاه کرد.

"چیه؟.."
گفت و چشماشو مالید و هوفی کشید.

"چرا شبیه جنازه هایی هیونگ؟؟"

چانگبین بهش توپید.

مینهو پوفی کشید و به موهاش چنگ زد و با خوردن هوای تازه لا به لای موهاش نفس عمیقی کشید‌
موهاشو ول کرد و بخاطر لخت بودن موهاش اونا سریع به حالت اولیه برگشتن.

"چی داشتی میگفتی..؟"

"مهم‌ نیست،تو چرا این شکلی شدی؟؟"

"چه شکلی؟"

چانگبین جواب داد.

"هر دو دقیقه یبار اه میکشی و یهویی دیگه جواب نمیدی و نمیشنوی، حتب تو کلاسم جواب ندادی"

"خوبم"

چانگبین با مسخرگی تکخندی زد و گفت.

"ها حتما"

مینهو هومی کشید و دوباره تکرار کرد.

"خوبم"

"با این خوبم دوم مطمئن شدم خوب نیستی، کامان چیشده؟؟"

"تاحالا شده که حس کنی تو یه چیز سیاهی گیر افتادی؟"

چانگبین کمی فکر کرد و هومی کشید.

"منظورت پشیمونی نیست؟"

"نه، یچیزی مثل اینکه تو اون سیاهی منجمد شدی انگار چیزی کمه"

چانگبین خندید و دستشو به هم کوبید.

"هوهو، این صحنه طلاییه!! آه تف وایستا باید اینو ضبط کنم!! یونگبوک باورش نمیشه!!"

مینهو یه تای ابروش رو بالا انداخت و با تعجب گفت.

"چی‌میگی؟؟"

چانگبین خندید.
" میگم که نمردیم و عاشق شدنتم دیدیم!!"

مینهو ابروهاشو بالا انداخت و طلبکار پرسید.
"چی؟؟؟"

چانگبین سریع اضافه کرد.

"قطعا عاشقیه"

مینهو حالت تهاجمیش رو از دست نداد و گفت.
"خفه شو"

کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang