•I see: Routine• (2)

1.6K 350 131
                                    

اوج برنامه روزانه اش این بود.

بیدار شدن.

بیدار کردن گربه هاش با نوازش های اروم و غذا دادن بهشون.

گذاشتنِ غذای اضافی جهت اینکه اگه دیر کرد، گربه ها بخاطر کمبود غذا و گرسنگی اسیب نبینن.

صبحونه خوردن خودش که بزرگترین بخش زندگیش بود.

اماده شدن توی حداکثر 10 دقیقه و نوازش کردن نهاییِ گربه هاش و دویدن برای اتوبوس خطِ 4119 و در اوج خوش شانسی بهش رسیدن.

رسیدن به کلاس های دانشگاهش.

رفتن به کافه همیشگی و تا ساعت 5 اونجا بودن مهت اینکه کار هاشو انجام بده، درساشو مرتب کنه و یه ریلکس کلی کنه و از روزِ بد یا خوبش فاصله بگیره و توی مسیر "اروم" بودن قرار بگیره.

سوار اتوبوس شدن و برگشتن.

مرتب کردن نهاییر جزوه های فرداش. دادن غذا به گربه ها و رسیدگی بهشون، خوردن یه شام سبک و در اخر خوابیدن.

برنامه 2 ساله اش این بود. در اصل از وقتی که از گیمپو به اینجا امده بود.

البته نباید دیدن دوستاش توی روز هم دست کم گرفت. اونم به نوبه خودش انرژی گیر بود.

الان توی بخش های اخر برنامه اش بود. یعنی اون فاصله بین کافه رفتن و سوار اتوبوس شدن.

البته نباید اینو دست کم گرفت که این بخش خیلی خاص بود.

چون خیلی وقتا شبا اینقدر قشنگ میشدن که مینهو واقعا دلش میخواست که تا اخر شب فقط با اتوبوس توی شهر بگرده و از این حس و حال خوب لذت ببره.

حس خوبی که مینهو پیداش کرده بود و بلد بود ازش استفاده ببره. چیزی که شاید مردم این روزا فراموشش کرده باشن. مینهو بی دقدقه نبود، مشکلات خودشو داشت ولی چیزی که مینهو رو مینهو میکرد این بود که یه قانون کلی داشت توی زندگیش.
"همچیو ساده کن"

با رسیدن اتوبوس به ایستگاه، از جاش بلند شد. سوار شد و روی صندلی های نسبتا اخر کنار پنجره نشست.
سرشو به شیشه که با هوای سرد اون بیرون حسابی خنک شده بود تکیه داد و از سرماش هیسی کشید.
بازم امشب زیادی خوب بود.

ستاره ها به طور واضحی بعد از بارونِ دوساعته از شیشه های شفافِ اتوبوس دیده میشدن.
فقط موسیقی میتونست این ترکیب فوق العاده ارو کامل کنه.

از جیب هودیش هندزفریش رو در اورد. به گوشیش وصل کرد و اهنگ مورد علاقش رو پخش کرد و دوباره چشماشو بست.

I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin