بازم خیلی خیلی عادی. امتحان دادن. تشویق شدن توسط استاد ها و خوابیدن سر کلاس بعدی.
البته بماند که استاد ها عین چی از اون بابت بیخیالیش و اینکه سر همه ی کلاساشون خواب بود متنفر بودن و فکر میکردن که اون همیشه تقلب میکنه.
بهرحال این حس دو طرفه بود و مینهو هم حس میکرد اونا از جون و دل مایه میزارن تا امتحانات رو سختتر کنن و مثلا پوزشو به خاک بمالن ،که اونم چندان موفقیت آمیز نیست.
رمز این نمرات چشم گیرش فقط این بود که اون به خوبی گوش میداد یاد میگرفت و نیازی به خرخونی مجدد نبود.
با شنیدن صدای مرد پیری که داشت تکالیف رو میگفت سرشو بالا اورد. وسایلشو کم کم جمع کرد و با شنیدن جمله "خسته نباشین" از جاش بلند شد و سریع از کلاس بیرون زد.
توی راهرو داشت میرفت و تقریبا به حرفایی که از هر طرف به گوش میرسید بیتوجه بود.
بهرحال اگه واقعا بخواد به هرچیزی گوش بده که لی مینهو نمیشد؟
اون یه منزوی بی سروصدا نبود و بلد بود حرف بزنه... ولی خب چه فایده اگه برای هر چیزی انرژی صرف میکرد؟راهشو به سمت پله ها کج کرد و دونه دونه اشون پایین رفت.
از محوطه هم توی 5 دقیقه خارج شد. نفس عمیقی کشید و خنکی هوای نوامبر رو به جون خرید. حس تازگی ریه هاشو دوست داشت.
کوله اشو صاف کرد و به سمت کافه همیشگی حرکت کرد. این راه رو حفظ بود و میتونست چشم بسته هم بره؛ دقیقا از همینش هم خوشش میومد. اینکه همیشگی بود. اینکه قرار نبود چیز جدیدی باشه و بهش استرس بده.
با دیدن تابلوی کافه لبخندش بزرگ و بزرگتر شد. قدم هاشو تسریع بخشید. خواست درو باز کنه که دستی روی دستش اومد. دست رو دنبال کرد و به یه جفت چشم قهوه ای و بشدت درشت رسید. جالب اینجا بود که این دو جفت یه کله ی مو بهم ریخته هم داشت.
دستشو عقب کشید و بدون هیچ حرفی منتظر شد تا پسر کوچیکتر درو باز کنه. طبق انتظارش پسر درو باز کرد و وارد شد، حتی درو برای مینهو هم باز نگه داشت.
تشکر کرد و وارد شد. پسر درو ول کرد و با صدای جیرینگ جیرینگ در لبخند زد.
مثل همیشه راهشو به سمت میز همیشگیش کج کرد. کیفشو کنار صندلی گذاشت و نشست.
با حس کردن اینکه همون پسر که حالا یونیفرم پوشیده بود و یه دفترچه هم دستش بود بالا سرشه ،سرشو بالا اورد.
"چی میل دارین؟"
"امریکانو، دابل باشه"
ESTÁS LEYENDO
I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]
Fanfic[تمام شده+بیساید ها] بیاین یکم همچیو ساده کنیم. همهمافیا نیستن. همه اختلال روانی ندارن. و میتونن یه عشق ساده داشته باشن و توی سختی های روزمره گیر بیوفتن. بیاین کلیشه هارو روزانه تر کنیم. کلیشه های ساده ی عشق دو پسر... ...