توی راه برگشت از دانشگاه به خونش بود.
امروز به معنی واقعی کلمه روز خوبی بود.
نمره ی خوب توی درس مورد علاقش.
داشتن یه ناهار مورد علاقه.
گوش دادن به پلی لیست مورد علاقه و در کل... بهشت!!با دیدن پسر اشنایی که داشت توی یه بار خیابونی مینوشید قدماشو نگه داشت و چشماشو ریز گرد تا بهتر ببینه.
بخاطر فاصله ای که بود چهره ی فرد رو تشخیص نمیداد اما این اشنا بودن اون فرد خیلی براش کنجکاو کننده بود و حالا خودشو توی موقعیتی پیدا کرد که کنار میز اون فرده.
'عاح البته... همون پسر مو بلند'
نزدیکش شد. سَرکی کشید و با دیدن اینکه تا ناموس مسته خندش گرفت.
خواست ازش فاصله بگیره که با صدای پسر خشکش زد.
"نرو..."
از خسته و دیپ بودن صدای پسر لرزید یه لحظه.
"سومینا....."
پسر با لحنی که نشون میداد مسته گفت و رسما زار زد.
صدای دیپ؟ عار یو سریس یانگ جونگین؟
این فقط یه...
هممملامای مسته؟
به سمتش برگشت.
"سومین کیه؟"
"تویی دیگه"
تکخندی از روی تمسخر زد. اینقدرم مست بود که حتی یه دختر و پسر رو تشخیص نمیداد؟
"من جونگینم"
"چرا قبولم نمیکنه اخه؟..."
هیونجین مجددا زار زد و جونگین درحالی که گوشیشو از جیبش در میاورد و از یه طرفمحواسش به هیونجینی که همراه با اشکاش داشت مینوشید بود گفت.
"مشکلات و بدبختیاتو برا خودت نگه دار، زنگ میزنم جیسونگهیونگ بیاد جمت کنه، اینقدرم نخور"
گفت و دستشو به سمت دست مسر دراز کرد و پیک نوشیدنی رو ازش گرفت. پسر دوباره روی میز ولو شد و درحالی که سعی میکرد با لپ چسبیده اش به میز حرف بزنه گفت.
"میدونی اهمیتی نداره، میخوام دوباره عاشق شم"
یکم اذیت کردنش که اشکال نداشت؟
"عاشق کی؟"
"خودمممم!!"
قیافش به کل پوکر شد.
ESTÁS LEYENDO
I See: Love [Minsung, Changlix, Hyunin]
Fanfic[تمام شده+بیساید ها] بیاین یکم همچیو ساده کنیم. همهمافیا نیستن. همه اختلال روانی ندارن. و میتونن یه عشق ساده داشته باشن و توی سختی های روزمره گیر بیوفتن. بیاین کلیشه هارو روزانه تر کنیم. کلیشه های ساده ی عشق دو پسر... ...