part5🐣

1K 305 13
                                    

خب بعد از دیدن صحنه مقابلش فقط یه چیز به ذهنش رسید "حیف اون همه تئوری های جذاب و باحالی که برای مرگ این موجودِ درازِ از خود متشکر داده بود"

چیزی که میدید رو نمی تونست باور کنه. یه جورایی هم از این کار چانیول حرصش گرفته بود و هم خجالت میکشید.
خجالتش و حتی سرخ شدن لپ هاش فقط یک دلیل میتونست داشته باشه. اونم دیدن یول و یکی از همکلاسی های دخترشون به اسم هه جین در حین بوسیدن هم دیگه بود.

اما بر خلاف احساس قبلیش حرصش دو دلیل داشت اول اینکه واقعا از دیدن کراشش تو همچین موقعیتی متنفر بود و عصبی میشد. دومم اینه که حالا به خوبی فهمید صدای بریده بریده چان فقط بخاطر بوسه‌ش با هه جین بوده و عمدا بکهیون رو صدا زده تا به اونجا بره.

واقعا حالا که چان فهمیده بود پسر شلخته روش کراش داره از هر فرصتی برای اذیت کردنش میخواست استفاده کنه.

بک بی توجه به لپ های گل گلیش سعی کرد نشون بده همه چی اوکیه و اون اصلا از دیدن صحنه مقابلش حرص نخورده یا حتی خجالتم نکشیده.
+ تو دیگه چی هستی چانیول! با وجود اینکه دوست دخترت خیلی خوشگله اما یه دختر رو به اینجا آوردی تا به نایون خیانت کنی؟

هه جین از حرفای اون پسر زشت عصبی شده بود. خیلی زود تکیه شو از درخت بلوط پشت سرش گرفت.
_هی زشت کوچولو اگه اون چشمای مزخرفتو باز کنی میبینی که من از اون خیلی بهترم.

بکهیون نتونست پوزخندشو پنهان کنه.
+ درسته تو خیلی بهتری! چون قطعا نایون مثل تو نمیتونه دوست پسرای بقیه رو بدزده.
خب قطعا بک قصد نداشت از نایون دفاع کنه. چون به همون اندازه یا شاید حتی بیشتر هم از دوست دختر کراشش متنفر بود.

حرفش باعث شد هه جین واقعا آتیشی بشه. اما قبل از اینکه بتونه حرف بزنه چانیول بازوشو گرفت و اونو تقریبا توی بغل خودش نگه داشت.
_فکر نمیکنم ما مجبور باشیم روابط و کارهامون رو به یه لونه کلاغ توضیح بدیم.

بکهیون چشماشو تا جایی که میتونست گرد کرد.
_لونه کلاغ؟هی تو...تو الان...با من بودی؟
چانیول به حالت مسخره ای به اطرافش نگاه کرد.
_آره دیگه جز تو لونه کلاغ دیگه ای این اطراف نیست...یه نگاه به خودت بنداز تا متوجهش بشی، با اون موهای شلخته و وزوزی و تیکه های چوب که بینشون گیر کرده واقعا شبیه لونه ی پرنده ای.

با تموم شدن جملش هه جین با عشوه خندید.
_حق با توئه چان، اون واقعا شبیهشه.
با خشم به چانیول و اون دختر نگاه میکرد. هر چند خشمش خیلی ترسناک نبود، نه تا وقتی که پسر قد بلند فکر میکرد اون واقعا شبیه یه پاپیه که داره تمام تلاششو میکنه خشن به نظر برسه.

بک با عصبانیت پاهاشو روی زمین کوبید. لااقل الان خودش انتظار داشت از دماغ و گوشاش دود بیرون بزنه تا نشون بده چقدر عصبانیه.
قطعا اگر یه فوبیای مسخره نداشت الان به قول اونا سر لونه کلاغیش محکم تو شکم اون دراز بی ادب جا میگرفت.

❀𝑻𝒉𝒆 𝑼𝒈𝒍𝒚 𝑫𝒖𝒄𝒌𝒍𝒊𝒏𝒈❀Where stories live. Discover now