بعضی از اتفاقای زندگی رو هرگز نمیشه فراموش کرد. هر چقدر هم که تلاش کنی بعضی اتفاقها مثل یه غده سرطانی توی زندگی فقط باعث دردن.
درست مثل جوهری که روی کاغذ ریخته میشه و دیگه نمیشه پاکش کرد.
و درست مثل نقش پارک چانیول توی زندگی بک!خیره به پسر قد بلند مقابلش تنها چیزی که در اولین نگاه توجهشو جلب کرد موهای بلوند چانیول بود.
نکنه این سلیقه نایونه؟
ناخواگاه دوباره نیشخند زد.برایان با یه سرفه صداشو صاف کرد و سعی کرد سکوتو بشکنه...تمام مدت بک و یول فقط به همدیگه خیره مونده بودن.
+ اوه یول ببخشید حتما با چیزی که دیدی شوکه شدی.نگاهشو به سختی از بکهیون گرفت و به برایان داد.
_ نه مشکلی نیست.
صداش خشک بود و خش دار، پس یعنی چیزی که یکم قبل دیده بود انقدر بی اهمیت شده براش؟ پسری که اون وقتا حتی نمیخواست بکهیون شلوارک بپوشه.بک به رئیسش نگاه کرد.
+ نمیخوای ایشونو معرفی کنی؟
این حرف پسر کوتاه تر باعث توهم رفتن اخمای چان شد. برایان دستشو دور شونه بکی حلقه کرد اما قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه یول بین حرفش پرید و بکهیونو مخاطب قرار داد.
_ من پارک چانیولم مدیر شرکت تبلیغاتی فیوچر، قراره برای شرکت برایان تیزر تبلیغاتی بسازیم.تا جایی که بک به یاد میاورد اون شرکتی که حالا یول خودشو مدیرعاملش معرفی میکنه شرکت پدر نایونه...پس این یعنی چان خودشو به قدرت و ثروت فروخته؟
سرشو تکون داد و دو قدم جلو رفت. دستشو به سمت پسر بلند تر دراز کرد.
+ خوشبختم.
وقتی دستای چانیول توی دستش قرار گرفت متوجه سردی بیش از حدشون شد. با احساس انگشت شست یول که نوازش وار روی دستش کشیده شد سریعا دستشو پس کشید.
+ مثل اینکه یه جلسه کاریه من دیگه میرم.
مخاطب جملش رئیسش بود._ مشکلی نیست اگه میخوای...
بین حرف برایان پرید.
+ سرم شلوغه!
رئیس سرشو تکون داد و بک بی توجه به چانیولی که همچنان به یه دلیل نامشخص عصبی به نظر میرسید از اتاق بیرون اومد.برایان با رفتنش سریع گفت:
+بهتره بشینیم و درباره کار حرف بزنیم.
سرشو در جوابش تکون داد روی مبل نشست.
+خوشحالم که دوباره میبینمت چانیول.
سعی کرد لبخند بزنه اما واقعا کنترل اجزای صورتشو از دست داده بود.
_منم همینطور.+چند ساله که کره نبودی؟
با سوال برایان حتی حواسش بیشتر از قبل به سمت پسری کشیده شد که دیگه هیچ شباهتی با جوجه اردک زشت نداشت.
_ سه سالی شده.
+ خب پس طبق قرارمون شرکت تبلیغاتی شما برای محصولات ما تیزر میسازه...قرار بود چند نمونه از کارهایی که تا حالا ساختینو امروز بهم نشون بدی.چانیول کلافه با دستش موهای بلوندشو کشید که باعث شد اون تارهای رنگی بهم ریخته به نظر برسه. حقیقت اینه که حتی یک کلمه از حرفای برایانو نمیتونست بفهمه و حتی به یاد نمیاورد خودش چه حرفایی رو در جوابش گفته.
YOU ARE READING
❀𝑻𝒉𝒆 𝑼𝒈𝒍𝒚 𝑫𝒖𝒄𝒌𝒍𝒊𝒏𝒈❀
Romance《کامل شده》 من عوض شدم... سنگ شدم! این دنیای کوفتی عوضی بود و باعث شد عوضی بشم. من دیگه اون بکهیونی نیستم که میشناختی. من حالا کسی شدم که جسمش مجبور به تحمل اسم "بیون بکهیونه" اگه بهم ضربه بزنی مطمعن باش من صد برابرشو بهت برمیگردونم، اگه بهم پشت کنی...