پتو رو بیشتر دور تن خودش پیچید تا بدن کاملا برهنشو پنهان کنه.
+ چه...چه اتفاقی افتاده؟
_هی منظورت چیه؟ این خودت بودی که اینو میخواستی...
به چشمای نگران و بهت زده پسرک خیره شد و با چشمک ادامه داد.
+ تو که دیگه نباید از اینکه من لخت ببینمت خجالت بکشی، من دیشب همه چیزتو دیدم و نظرم دیشب واقعا هات بودی.بک احساس میکرد فکش به زمین چسبیده. دقیقا چه اتفاق فاکی بین اونا افتاده که بکهیون نمیتونست به یاد بیاره؟
چانیول کمی جلو رفت و با سخاوت چهره بدجنسشو به پسر شلخته نشون داد.
_واقعا اتفاقای دیشبو یادت نمیاد؟
همین جمله کافی بود تا بکهیون تمام حواسشو برای پروژه بازگردانی خاطراتش به کار بگیره.وخب فاک!
واقعا موثر بود.*فلش بک*
با صدای آهسته ای که شنید کمی تکون خورد و خواب آلودتر از هر زمان دیگه ای خودشو به آغوش پتوش سپرد.
ولی مثل اینکه یه چیزی قصد داره امشب خواب رو از چشمای پارک چانیول بگیره. خسته از صداهای عجیب غریبی که توی فضای تاریک اتاقش پیچیده بود روی تختش نشست و کلافه به موهای نامرتبش چنگ زد.با ریز کردن چشماش به سمت صدا چرخید و سعی کرد بین تاریکی چیزی ببینه. دندوناشو با حرص روی هم کشید.
_هی توبن باز داری چه غلطی می کنی؟
قطعا سگ سیاه رنگش مثل همیشه داره مزاحمت ایجاد میکنه.بخاطر خدا یول از اون توله لجباز متنفره. قطعا اگه توبن هدیه مادرش نبود تا به حال اون لعنتی رو از خونه بیرون انداخته بود.
عصبی از روی تخت بلند شد و چراغای اتاقو روشن کرد. به سمت صدا رفت با عصبانیت گفت:
_چند بار دیگه باید بهت بگم تا متوجه شی حیوون احمق ،وقتی من خوابم...اما ادامه جملش با دیدن پسری که مقابل در باز مونده یخچال نشسته بود به سکوت تبدیل شد.
چه طور فراموش کرده بود بک امشب اینجاست؟! یعنی تمام اون سر و صدا ها بخاطر این پسر دردسر سازه؟بک روی زمین نشسته بود درحالی که سرشو تا حد ممکن پایین نگه داشته بود.
_هی!
صداش زد ولی بکهیون هیچ تغییری توی حالتش نداد. نمی دونست چرا اما ناخوداگاه با نگرانی ضربان قلبش سرعت گرفت.
یعنی چیزیش شده؟
_بکهیون!این بار عملا اسمشو فریاد زد که باعث شد پسر کوتاه تر با صورت جمع شده و همراه با اخم سرشو بلند کنه.
+ چرا...داد میزنی...گوشم...درد گرفت.صدای مستش باعث شد چان چشماشو گرد کنه.
مقابل بک نشست.
_ تو مستی!بک مستانه و با خنده سرشو به چپو راست تکون داد.
+ نه...معلومه که...نه
خب پسر بلند قد نمیتونست به این فکر کنه که بک داره مثل خودش بازی در میاره چون گونه و دماغ قرمز شده پسر شلخته قطعا نشون دهنده مستی بیش حده،به بطری خالی تو بغلش نگاه کرد.
_ اونو از کجا آوردی توله؟
YOU ARE READING
❀𝑻𝒉𝒆 𝑼𝒈𝒍𝒚 𝑫𝒖𝒄𝒌𝒍𝒊𝒏𝒈❀
Romance《کامل شده》 من عوض شدم... سنگ شدم! این دنیای کوفتی عوضی بود و باعث شد عوضی بشم. من دیگه اون بکهیونی نیستم که میشناختی. من حالا کسی شدم که جسمش مجبور به تحمل اسم "بیون بکهیونه" اگه بهم ضربه بزنی مطمعن باش من صد برابرشو بهت برمیگردونم، اگه بهم پشت کنی...