به طبقه پایین میره ، ریموس رو مییینه که داره روزنامه میخونه.
آروم به طرفش میره ، ریموس متوجه سایان میشه و روزنامه رو کنار میزاره _ حاظر شدی ، جایی میخوای بری؟
سایان_ آره میشه برم یکم قدم بزنم؟
ریموس _ نه ، میدونی الان نمیشه .
سایان _ ولی من میخوام برم بیرون نمیتونم دیگه تحمل کنم.
ریموس بلند میشه _ پس منم باهات میام ، خوبه؟
سایان لبخندی میزنه _ عالیه ، منتظرم.
ریموس سریع میره طبقه بالا بر میگرده و لباسش رو عوض کرده و کتش رو پوشیده
سایان متوجه کفش ریموس میشه که همون کفشیه که سایان براش گرفته ، لبخندی میزنه...بعد از اطلاع دادن به دو سه نفر از اعضای خونه ، بیرون میرن .
ریموس_ خوب دوست داری کجا بریم؟
سایان_ خیلی جاها هست دلم میخواد برم ولی نمیشه رفت .
ریموس _ مثل؟
سایان_ دلم میخواد برم مامان و برادرم رو ببینم ، مکس الان باید ۵ سالش شده باشه ،
برم دیدن پروفسور اسنیپ و رین ، ولی خیلی خطرناکه.
برم دنبال عمو میلر بگم برگرده
ولی فعلا به همین قدم زدن دونفره با عمو ریموس کفایت میکنم ، بریم کتابخونه؟ریموس میخنده و میگه _ توی خونه بلک کتابخونه به اون بزرگی ، باز بریم کتابخونه؟
سایان _ عومم ، خوب بریم یه جایی که آب باشه ، یا بریم برج ساعت؟
ریموس _ فکر خوبیه ، دستم رو بگیر .
سایان دست ریموس رو میگیره و با هم به گوشه ای در خیابون نزدیک برج ساعت میرن .
طول دریاچه رو راه میرن و سکوت ، هوای دلنشنین
دقیقا چیزیه که سایان میخوادبه کافی شاپ ای میرسن ، میشینن تا هم خستگی در کنن هم بستنی بخورن .
تا سفارششون برسه سایان تصمیم میگیره درباره موضوعی با ریموس حرف بزنه .
س_عمو ریموس
ر_ بله
س_ امروز این نامه رو هرماینی بهم داد از طرف دامبلدوره.
نامه رو به طرف ریموس میگیره.
ریموس نامه رو باز میکنه و میگه _ خوب؟
س_ من گفتم نمیخوام به هاگوارتز برگردم ، حس بدیه به پروفسور دامبلدور نه بگی ولی واقعا میترسم به هاگوارتز بر گردم ، دیگه اعصاب و حوصله این کار رو ندارم .
ریموس کمی فکر میکنه _اگه میلر بود بهت چی میگفت؟
س_ احتمالا میگفت برو و مدرسه رو تموم کن.
YOU ARE READING
" Lost In Moonlit Valleys "
Action𓅓"SILHOUETTE" [◇Completed◇] دختری که در سایه نمایان شد... *برگشت به هاگوارتز* حتی یک انسان بیشتر میتونه دنیا رو تغییر بده، حالا دنیای جادوییه هری پاتر دستخوش تغییرات خیلی زیاد و جذابی شده. سایان ریورا آندرسون نوهی بزرگترین جادوگر دوران به دنیای ج...