"بادیگاردِ هری‌پاتر"

116 43 23
                                    

All i want , kodaline🎶
Perfect now , Louis Tomlinson 🎶
______

صبح میلر سرحال از یک خواب راحت بیدار میشه ، صبحونه حاضر میکنه و به بیرون میره ، از دور کسی رو میبینه که نشسته و داره به دریا نگاه میکنه .
بیشتر دقت میکنه متوجه میشه سایانه ، با لبخند به سمتش میره و کنارش میشینه .
سایان بیحس تر از اینه که به طرف میلر برگرده
میلر به صورت سایان نگاه میکنه ، شوک زده به صورت بی روح و سفید و لب های کبودش نگاه میکنه .
ترسیده دستش رو روی شونه سایان میزاره ، سایان که به زور خودش رو نگه داشته وزنش رو روی دست میلر میندازه ، میلر بیشتر میترسه دستش رو به صورت سایان میکوبه تا به هوش بمونه ، سایان چشمهاش رو به زور به طرف بالا میکشه و به میلر نگاه میکنه ،
میلر _ چی شده ، حرف بزن ، سایان
س_ عمو ، میخوام ، بگم ... ولی نمیتونم
و از بیحالی چشمهاش رو میبنده
میلر سریع از روی زمین بلندش میکنه به داخل میره و روی صندلی میز میشونش
لقمه های صبحانه رو به طرف سایان میگیره و سایان میخوره .
کمی بعد که سایان سرحال میشه .
خودش شروع به تعریف میکنه _ عمو ، باید این رو بهت میگفتم ، میدونم اشتباه بزرگی کردم ، میدونم آیندم رو به خطر انداختم و شاید نابود کردم میدونم با گفت...
میلر دستش رو روی کتف سایان میزاره و با لحن دلگرم کننده ای میگه_ من کنارتم باشه؟ حالا آروم باش بهم بگو چی شده .
سایان هم همه چیز رو برای میلر تعریف میکنه ، میلر کمی آشفته میشه ولی میدونه نمیتونن به خاطر این کار سایان رو اخراج کنن چون در این صورت اسنیپ هم باید اخراج بشه ...
م_ سایان کارت اشتباه بود و خودت میدونی ، یک بار دیگه این اشتباه ازت سر بزنه دیگه نه من ، نه تو
ولی هاگوارتز به خاطر این کار اخراجت نمیکنه ، تو آسیبی به کسی نزدی فقط با این کارت از کسی محافظت کردی و مکس احتمالا جادوگر آینده خواهد بود پس تو یکی از خانواده مون رو نجات دادی .
اروم باش و منطقی فکر کن ، اسنیپ هم من میدونم چی بگم بهش ، به چه جراتی همچین رفتاری با تو داشته ...
مکثی میکنه _ در رابطه با هری پاتر ، خوشحالم اسنیپ بهت اعتماد کرده و بهت گفته امیدوارم مسئولیت پذیر باشی در قبال سال پایین تر ها مخصوصا هری پاتر ، اسمشو نبر بر خواهد گشت و از پاتر انتقام خواهد گرفت .
س_ سعی ام رو میکنم ، ولی قبلش باید از اسنیپ اجازه بگیرم ببینم کدومشون رو میتونم استفاده کنم .

تعطیلات کریسمس به سرعت سپری میشه و وارد سال 1998 میشن .
روزهای آخر سال تحصیلی در هاگوارتزه
و این بین سایان مشغول مطالعه کردن ، وقت گذروندن با رین و میلر و هگرید و البته دادن امتحاناتش بود .
اسنیپ بعد اون اتفاق با سایان سردتر بر خورد میکنه ، و عملا نمره پایانیش رو از قصد کمتر از تصور سایان داد...

روز آخر سایان به دفتر اسنیپ میره
س_سلام پروفسور
اسنیپ که در حال جمع کردن وسایلشه به کارش ادامه میده
ا_برای چی اومدی اینجا
س_ میخوام... ازتون معذرت خواهی کنم
اسنیپ میخواد وسط حرف سایان بپره ولی سایان یه قدم جلو میزاره و سر سختانه ادامه میده_ اشتباه بزرگی کردم و اگه اتفاقی میوفتاد مخصوصا چون رین باهام بود خیلی بد میشد ، من واقعا از کارم پشیمونم که رین رو با خودم بردم. ببخشید پروفسور
اسنیپ کفری شده دستش رو روی میز میکوبه
ا_ هنوز هم نفهمیدی چه کار اشتباهی کردی ،
اون طلسم هایی که خوندی جون مادر و برادرتو نجات میده ، ولی مایکل رو در صورت آسیب زدن به اونا ضعیف میکنه و اگه نفهمه این کار داره به خودش آسیب میزنه میتونه خودشو بکشه .
سایان این رو میدونست ولی نمیدونست باید به روی خودش بیاره یا نه
س_پروفسور من گفتم درباره کاری که کردم تحقیق کردم ، هیچ چیزی نبود که از دستم در بره و اینم میدونستم ولی چرا باید مشکلی باهاش داشته باشم اگه مایکل تا پای کشتن اونا پیش بره خودش باید بمیره.
اسنیپ انتظار این حرف رو نداشت
ا_بسیار خوب ، حالا که این رو میدونستی و این کار رو کردی و من نتونستم اخراجت کنم ، معذرت خواهی تو به درد من نمیخوره
سایان مستاصل میشه اسنیپ به سایان پشت میکنه
سایان بدون معطلی به طرف اسنیپ میره و از پشت بغلش میکنه .
اسنیپ متعجب صاف می ایسته ، حس نزدیکی ای که سایان امسال به اسنیپ پیدا کرده حتی اسنیپ هم نمیتونه درک کنه...
سایان بعد از چند لحظه از سورس جدا میشه و آروم به بیرون قدم میزاره.
و به طرف در خروجی میره تا با میلر سوار قطار شن .
اسنیپ از شوک خارج میشه و سعی میکنه عادی رفتار کنه، چند سالی میشه حتی کسی نزدیکش نشده ، رین تنها کسیه که کنارش مونده و این کار ، فقط اسنیپ رو بهم ریخته...

" Lost In Moonlit Valleys "Where stories live. Discover now