"کریسمسِ داغ"

89 40 73
                                    

🎶🎻🎸🎄🎊❤

روز کریسمسه و هیچ چیز اونطوری که سایان میخواست پیش نرفته .
وقت ناهار بالاخره سایان بهوش میاد و احساس ضعف شدیدی میکنه .

با صدای گرفته و دورگه ای میگه_ مادام پامفری

پامفری توجهش به سایان جلب میشه

پامفری_ بالاخره بهوش اومدی ، حالت چطوره.

سایان بلند میشه با سرگیجه میگه _خوبم فقط خیلی ضعف دارم و گشنمه...

پامفری لبخندی میزنه _ خوب مثل اینکه واقعا خوبی ، الان همه دارن میرن سالن بزرگ ، میرم بگم برات غذا بیارن.

سایان به سرعت میگه_ نه نه اگه اجازه بدین برم سالن بزرگ غذا بخورم؟

پامفری اول میاد مخالفت کنه ولی با دیدن اصرار سایان تسلیم میشه و اجازه میده به سالن بزرگ بره.

پس سایان آروم بلند میشه ، کمی می ایسته تا سرگیجش آروم شه و بعد راه میوفته و به طرف خوابگاهش میره تا لباسش رو عوض کنه .

از سوراخ نقاشی عبور میکنه لباسش رو عوض میکنه و بر میگرده که با دیدن بسته های زیاد کادو از طرف دوستانش برق اشکی جلوی دیدش رو میگیره‌.

چشمش رو خشک میکنه و آروم به سمت سالن میره ، هنوز نمیدونه چه اتفاقی افتاده ولی میدونه حالش بد شده در حدی که نصف روز بیهوش بوده...

وقتی وارد سالن بزرگ میشه ، توجه همه بهش جلب میشه و اولین نفر اسنیپ مستقیم به چشمای سایان نگاه میکنه.

سایان _ عام ببخشید نگرانتون کردم ، الان خوبم ، فقط خیلی گرسنمه

و با چشماش به غذاها اشاره میکنه تا چشم ازش بردارن و بزارن بشینه و غذاشو بخوره.

همه مشغول میشن ولی اسنیپ همچنان به سایان نگاه میکنه ، سایان وقتی میشینه به اسنیپ نگاه میکنه و آروم لب میزنه _خوبم.

اسنیپ نیم نگاهی دیگه ای به سایان میندازه و کمی از لیوان رو به روش میخوره.

سایان با ضعف شدیدش مشغول خوردن میشه و وقتی هنوز کامل سیر نشده حالت تهوع میگیره و به سرعت از سالن بزرگ خارج میشه و به گوشه ای میدویه و حالش بهم میخوره .

با ضعف و بی حالی میشینه و با حرکت اروم چوبدستیش اون افتضاح رو پاک میکنه.

اسنیپ بالای سرش میاد جلوش خم میشه _ گفتی حالم خوبه!

سایان با بی جونی لبخند نرمی میزنه و میترسه بخواد حرف بزنه باز حالش بد شه .

اسنیپ کمکش میکنه بلندش میکنه و سایان رو به طرف خوابگاهش میبره

_ با رئیس صحبت کردم قرار شده بری پناهگاه ویزلی ها الان به اونجا برگشتن .

سایان سعی میکنه اسنیپ رو از راه رفتن نگه داره ولی زورش نمیرسه و آروم میگه_ نه ، من دو..باره ن..میرم ، باید بمو..نم ، اینجا کارا...

" Lost In Moonlit Valleys "Where stories live. Discover now