"سوگواری"

69 41 93
                                    

سایان برگه رو به با چوبدستیش طلسم میکنه و سفیدش میکنه تا کسی نتونه محتویاتش رو بخونه و اون رو بعد از کمی‌کوچیک کردن توی جیبش میزاره .

با حرکتی به پایین میره .
ویلیام می ایسته ،
سایان همونطور که سمت ویلیام میره چوبدستیش رو به سمت بالا میبره و طلسم در برداشته میشه و در باز میشه ،

ویلیام به سرعت قصد رفتن میکنه ولی با صدای سایان متوقف میشه و آروم بر میگرده _ واکنشم بیش از حد بود بابتش ازت معذرت خواهی میکنم ، امیدوارم بتونم جبران‌کنم .

و دستش رو جلو میبره تا ویلیام دستش رو بگیره ،

ویلیام سریع با سایان دست میده و سرش رو تکون میده و از کتابخونه خارج میشه ،
واکنش بهتری هم نمیشد توقع داشت چون غرورش خورد شده بود ، سایان هم پشت سرش آروم گام بر میداره و از کتابخونه بیرون میاد ،

سمت چپ رو نگاه میکنه و افرادی رو میبینه که دارن از قلعه خارج میشن ، به نظرش وزیر و افرادشن ...

تصمیم داره به دیدن پروفسور مک گونگال و هاگرید بره تا ببینه اوضاع چطوره ، ولی قبلش میخواد به برج ساعت بره ...

بالا میره ، پله هارو رد میکنه ، بالاخره میرسه ، دقیقا جایی که دامبلدور کشته شد ...

توجهش به پارچه ای شنل مانند جلب میشه پایین میره و برش میداره ، متوجه میشه شنل هریه و اونجا جاش گذاشته ،
کمی دیگه بالا میمونه و هوایی که بوی مرگ میده رو نفس میکشه

و اونجا رو ترک میکنه تا پیش هری بره و شنلش رو بهش بده.

به محض ورودش به خوابگاه گریفیندور و دیده شدنش توسط آرنیکا سر و صدای زیادی به وجود میاد ...

آرنیکا سمتش میاد و با صدای بلندی میگه _ تو این وضعیت کجا رفتی باز خودتو گم و گور کردی ؟ نمیگی نگران میشیم؟

سایان گونه ی آرنیکا رو میبوسه و مثل همیشه عاجزه از گفتن چیزی ‌.

آرنیکا آروم طوری که سایان بشنوه میگه_من که میدونم مثل همیشه رفتی کتابخونه قائم شدی.

سایان میخنده _ میدونی باز چرا داد میزنی سر من؟

آرنیکا_ چون من تورو میشناسم ، بقیه که نمیشناسن؟

سایان_ بسیار خوب بزار اول این رو به صاحبش برگردونم .

سایان سمت هری میره و شنل رو سمتش میگیره _ فکر کنم اینو اون بالا جا گذاشته بودی ، مواظبش باش...

هری شنل رو از سایان میگیره و آروم میگه _ میشه باهم صحبت کنیم؟

سایان _ میشه برم سری به هاگرید و بقیه بزنم بعد بیام؟
تا کی بیداری؟

هری _ بیدارم برو ، اومدی حرف میزنیم.

سایان _ باشه ولی اگه دیر کردم برو بخواب.

" Lost In Moonlit Valleys "Where stories live. Discover now