"خونه‌ی صدفی"

75 38 97
                                    

Blue , Zayn🎶
________________________________

سایان اشکش رو پاک میکنه و خودش رو ظاهر میکنه ، ریموس برمیگرده و به دختری نگاه میکنه که از چهرش  میتونی تمام روزهای سخت و طاقت فرسایی که میگذورنه رو متوجه بشی ، موهای سفیدی که از دفعه ی پیش بیشتر شدن و نمای بیشتری نسبت به موهای فندقیش پیدا کردن ،

چشمای سرخ و خسته ای که لبریز از اشکه و لبخند بیجونی که روی لبای لروزنش نشسته ، همه اینا باعث میشه ریموس از ته دل بخواد بهش کمک کنه ولی کاری از دستش بر نمیاد... جز اینکه روی صندلی بشونش ، پسر کوچولو و فسقلیش رو به بغلش بده ،

سایان اول نا مطمئن به ریموس نگاه میکنه ولی بعد ، آروم دستش رو زیر گردن وکمر تد کوچولو میزاره بغلش میکنه .

آروم بالا میارش ، لبش رو نزدیک موهاش میکنه و روش رو میبوسه و متوجه میشه رنگ موش تغییر میکنه
از مشکی به قرمزِ قرمز ،

ریموس با خنده میگه_ مثل تانکس ، خیلی شبیه تانکسه نه؟

سایان نگاهش رو از تد کوچولو نمیگیره و همونطوری میگه _ فکر کنم الان نمیشه گفت ، صورتش باد داره و من حتی چشماشم ندیدم ، ولی مطمئن شبیه هردوتاتونه ... ولی فکر کن شبیه تانکس شه چقدر دلبر میشه؟

ریموس خنده ی مسرورانه ای میکنه و میگه _ من که باهاش مشکلی ندارم ، ولی فکر کنم خود تانکس صداش در بیاد .

_ چیزی که میبینم واقعیه؟ اون دختر ، که روی مبله؟
سایانه؟

توجه هر دونفر به تانکس که حالا کاملا هوشیار و بیداره جمع میشه ،

ریموس با نگرانی به سایان نگاه میکنه ،
سایان بلند میشه ،قبل از رسیدن به تانکس آروم در گوش ریموس میگه _ برای یه نفر دیگه جا داریم ، خودت بهش چیزایی که لازمه بگو و بگو نباید به کسی بگه ...

و بالا سر تانکس می ایسته ، تد کوچولو رو بهش نزدیک میکنه ، تانکس دستش رو باز میکنه و سایان بچه رو روی پایین دست تانکس میزاره و بعد آروم میگه _ آره درست میبینی مامان خانوم .

اشک از چشم تانکس میچکه و به ریموس نگاه میکنه .

سایان سریع میگه _ ببخشید ، من به ریموس گفتم بهت نگه ، خوب خیلی خطرناک بود ولی ، خوب من واقعا نمیتونم به دیدن تو و تد نیام ، پس برای دیدنتون نیاز به جسم انسانیم دارم .

تانکس روی موهای قرمز تد دست میکشه و میگه _ پس کیلن تویی؟

سایان سرش رو تکون میده _ آره

تانکس دست سایان رو میگیره و با لحن شیرینی به نرمی میگه_ حالا که زنده ای و یکی از آرزوهام رو برآورده کردی که تو روز زایمانم پیشم باشی ، میتونم ازت بخوام مادرخونده ی تد بشی؟

سایان اشکش رو که تازه از حصار چشمش رها شده با دست آزادش پاک میکنه ، ریموس کنار سایان می ایسته و به سه نفر جلوش نگاه میکنه .

" Lost In Moonlit Valleys "Where stories live. Discover now