بکهیون با صدای بلندی پرسید که باعث شد مادرش و سهون از خونه بیان بیرون .
سهون با دیدن اون پسر که دیشب فهمیده بود پارک چانیول پسر وزیره خونش به جوش اومد و دستشو مشت کرد :
×اینجا چه غلطی میکنی؟چانیول با دیدن سهون اخماشو تو هم کشید :
+ مراقب دهنت باش
سهون خواست حمله ور شه که بک با صدای آرومی گفت :
_خودم حلش میکنم چیزی نیست
مادرش اخماشو توهم کشید . این همون پسری بود که بکهیونشو اذیت کرده بود قدمی به جلو برداشت اما وقتی که حال بکهیون و جدیتشو دید اخماشو بیشتر درهم کرد و دست سهونو کشید و باهم به داخل خونه رفتن .
اخمای درهم بکهیون ، نگاه سرکش چانیول و صدای ریز گنجشک ها فضای خفه کننده ای رو ایجاد کرده بود. بک کسی بود که سکوت بینشون رو شکست :_ چرا؟
چان ابرویی بالا انداخت و همدنطور که دستاشو داخل جیبش فرو میکرد جواب داد :
+گفتم که ازت خوشم میاد
_دلیل کارت چیه؟ چی باعث شده از یه پسر کم شنوا خوشت بیاد ؟
چان پوفی کشید و توی دلش گفت " من مغز خر مگه خورده باشم از تو خوشم بیاد " . نگاهی به اخم های درهم کشیده ی بک و چشمایی که پر از احساست مختلف و پیچیده بود انداخت . لبش رو با زبونش خیس کرد :
+دوست داشتن دلیل نمیخواد . من فقط میدونم دوست دارم . چشمات ؛ اونا خیلی شفافن همه چیزو میشه از توشون خوند
ابروهای هیون کمی از هم دور شدن :
_من ناشنوام.
+گوشات میشم
چان سعی میکرد جمله های تاثیر گذار به زبون بیاره . به این پسر احتیاج داشت وگرنه کاراش لنگ میموند . فعلا باید تحمل میکرد .
_من پول ندارم
+پول من ؛ پول توهم هست
بک کمی تعلل و این پا و اون پا کرد :
_من پسرم
چان به دروغ گفت :
+منم از پسرا خوشم میاد مخصوصا یه خوشگل مثل تو
بکهیون بالاخره نگاهشو از زمین کند و به چان داد :
_اگر خوشت میومد چرا اونطوری باهام رفتار کردی تو پاساژ و کافه؟
+ من یکم زود جوش میارم و بعدش متوجه کار اشتباهم میشم
چانیول دیگه داشت از گیر دادن های الکی بک خسته میشد و اگر ادامه پیدا میکرد خودش گند میزد به تمام نقشه ها و همینجا اون پسر قد کوتاه رو خفه میکرد .
_ ثابت کن بهم !
چانیول که تو ذهنش داشت روشای کشتن بک رو دسته بندی میکرد با کمی تعجب پرسید :
YOU ARE READING
i want to hear your voice
Fanfiction🥇 1 in angst کاپل : چانبک ، هونهان خلاصه : پارک چانیول پسر وزیر کره تظاهر میکنه که عاشق بیون بکهیون شده . بکهیون پسری معمولی و کم شنواست که چانیول رو باور میکنه و عاشقش میشه اما دنیا بهش اجازه نمیده که طعم شیرین خوشبختی رو حس کنه ! برشی از فیک : ...